0
0

مقاله پرورش فضائل اخلاقى

25,900 تومان

در این مقاله به پرورش فضائل اخلاقى پرداخته شده است، که شامل 77 صفحه و در قالب word می باشد.

بخشی از مقاله پرورش فضائل اخلاقى

 

نقش معاشران و دوستان

موضوع ديگرى كه تاثير عميق آن به تجربه ثابت‏شده و همه علماى اخلاق و تعليم و تربيت اتفاق نظر دارند، مساله معاشرت و دوستى است. غالبا دوستان و معاشران ناباب و آلوده سبب آلودگى افراد پاك شده‏اند; عكس آن نيز صادق است، زيرا بسيارى از افراد پاك و قوى‏الاراده توانسته‏اند بعضى از معاشران ناباب را به پاكى و تقوا دعوت كنند. با اين اشاره به قرآن باز مى‏گرديم و اشاراتى را كه قرآن به اين مساله دارد با هم مى‏شنويم:

1- ومن يعش عن ذكر الرحمن نقيض له شيطانا فهو له قرين – وانهم ليصدونهم عن السبيل ويحسبون انهم مهتدون – حتى اذا جاءنا قال ياليت‏بينى وبينك بعد المشرقين فبئس القرين. (5)

2- قال قائل منهم انى كان لى قرين – يقول اءنك لمن المصدقين – اءذامتنا وكنا ترابا وعظاما اءنالمدينون – قال هل انتم مطلعون – فاطلع فراه فى سواء الجحيم – قال تالله ان كدت لتردين – ولولا نعمة ربى لكنت من المحضرين. (6)

3- ويوم يع-ض الظالم على يديه ي-قول يال-يتنى ات-خذت مع الرسول سبيلا – يا ويلتى ليتنى لم اتخذ فلانا خليلا – لقد اضلنى عن الذكر بعد اذجآءنى وكان الشيطان للانسان خذولا. (7)

ترجمه:

1- و هر كس از ياد خدا روى گردان شود شيطان را به سراغ او مى‏فرستيم پس همواره قرين اوست – و آنها [ شياطين] اين گروه را از ياد خدا باز مى‏دارند در حالى كه گمان مى‏كنند هدايت‏يافتگان حقيقى آنها هستند! – تا زمانى كه (در قيامت) نزد ما حاضر شود مى‏گويد: اى كاش ميان من و تو فاصله مشرق و مغرب بود; چه بد همنشينى بودى!

2- كسى از آنها مى‏گويد: <من همنشينى داشتم – كه پيوسته مى‏گفت آيا (به راستى) تو اين سخن را باور كرده‏اى – كه وقتى ما مرديم و به خاك و استخوان مبدل شديم، (بار ديگر) زنده مى‏شويم و جزا داده خواهيم شد؟! – (سپس) مى‏گويد آيا شما مى‏توانيد از او خبرى بگيريد؟ – اينجاست كه نگاهى مى‏كند، ناگهان او را در ميان دوزخ مى‏بيند – مى‏گويد: به خدا سوگند نزديك بود مرا (نيز) به هلاكت‏بكشانى! – و اگر نعمت پروردگارم نبود، من نيز از احضار شدگان (در دوزخ) بودم!

3- و (به خاطر آور) روزى را كه ستمكار دست‏خود را (از شدت حسرت) به دندان مى‏گزد و مى‏گويد: <اى كاش با رسول (خدا) راهى برگزيده بودم! – اى واى بر من، كاش فلان (شخص گمراه) را دوست‏خود انتخاب نكرده بودم! – او مرا از ياد آورى (حق) گمراه ساخت‏بعد از آن كه (ياد حق) به سراغ من آمده بود!» و شيطان هميشه خوار كننده انسان بوده است!

تفسير و جمع‏بندى

نخستين آيات كه در بالا آمد گرچه درباره همنشينى شيطان با غافلان از ياد خداست، ولى تاثير همنشين بد در اخلاقيات و در سرنوشت هر انسانى روشن مى‏سازد.

نخست مى‏فرمايد: <هر كس از ياد خدا روى گردان شود شيطان را بر او مسلط مى‏سازيم كه همواره قرين و همنشين او باشد! (ومن يعش عن ذكر الرحمن نقيض له شيطانا فهو له قرين) (8)

سپس نقش اين قرين سوء (همنشين بد) را چنين بيان مى‏كند كه آنها، يعنى شياطين، راه هدايت و حركت‏به سوى خداوند را به روى آنها مى‏بندد و آنها را از رسيدن به اين هدف مقدس باز مى‏دارد و غم‏انگيزتر، اين كه در عين گمراهى گمان مى‏كنند كه هدايت‏يافته‏اند! (وانهم ليصدونهم عن السبيل ويحسبون انهم مهتدون)!

سپس به نتيجه آن پرداخته و مى‏گويد: روز قيامت كه همه در محضر الهى حاضر مى‏شوند و پرده‏ها كنار مى‏رود و حقايق فاش مى‏شود، اين انسان گمراه خطاب به دوست اغواگر شيطانش كرده، مى‏گويد اى كاش فاصله ميان من و تو فاصله مشرق و مغرب بود، چه همنشين بدى هستى! (حتى اذا جاءنا قال يال-يت‏ب-ينى وبين-ك بع-دالمشرقين فبئس القرين)

از اين تعبيرات بخوبى استفاده مى‏شود كه همنشين بد مى‏تواند انسان را بكلى از راه خدا منحرف سازد; پايه‏هاى اخلاق را بر روى او ويران كند و واقعيتها را چنان دگرگون نشان دهد كه انسان در عين گمراهى خود را در زمره هدايت‏يافتگان ببيند; و به يقين در چنين حالى امكان هدايت و بازگشت‏به صراط مستقيم غير ممكن است; و زمانى بيدار مى‏شود و به هوش مى‏آيد كه راه برگشت‏بكلى بسته شده; حتى از تعبير آيه استفاده مى‏شود كه اين همنشينان بد در آن زندگى ابدى نيز با او هستند و چه دردآور است كه انسان كسى را كه مايه بدبختى او شده هميشه در برابر خود ببيند و به او گفته شود بيهوده آرزوى جدا شدن از او را مكن شما با هم سرنوشت مشتركى داريد! (ولن ينفعكم اليوم اذ ظلمتم انكم فى‏العذاب مشتركون). (9)

شبيه آيات فوق، آيه‏25 سوره فصلت مى‏باشد كه مى‏گويد: <وقيضنا لهم قرنآء فزينوا لهم ما بين ايديهم وما خلفهم وحق عليهم القول فى‏امم قدخلت من قبلهم من الجن والانس انهم كانوا خاسرين; ما براى آنها همنشينانى (زشت‏سيرت) قرار داديم كه زشتيها را از پيش رو و پشت‏سر آنها در نظرشان جلوه دادند; و فرمان الهى درباره آنان تحقق يافت و به سرنوشت اقوام گمراهى از جن و انس كه قبل از آنها بودند گرفتار شدند; آنها مسلما زيانكار بودند!»

در بخش دوم از اين آيات، از كسانى سخن مى‏گويد كه همنشين بدى داشتند كه پيوسته در گمراهى آنها مى‏كوشيدند ولى آنها به لطف و رحمت الهى و با تلاش و كوشش توانسته‏اند خود را از چنگال وسوسه آنها رهائى بخشند در حالى كه تا لب پرتگاه پيش رفته بودند; در اينجا نيز سخن از تاثير فوق‏العاده همنشين بد در شكل‏گيرى عقائد و اخلاق انسان است ولى در عين حال چنان نيست كه انسان مجبور باشد و نتواند با تلاش و كوشش، خويشتن را نجات دهد; مى‏فرمايد: در روز قيامت‏بعضى از بهشتيان به بعضى ديگر مى‏گويد من در دنيا همنشينى داشتم كه پيوسته به من مى‏گفت آيا به راستى تو اين سخن را باور كرده‏اى كه وقتى ما مرديم و خاك شديم و استخوان پوسيده شديم، بار ديگر زنده مى‏شويم و به جزاى اعمال خود مى‏رسيم (ولى من به فضل الهى تسليم وسوسه‏هاى او نشدم و در ايمان خود ثابت قدم ماندم!)

(فاقبل بعضهم على بعض يتسآءلون – قال قائل منهم انى كان لى قرين – يقول ءانك لمن المصدقين – ءاذامتنا وكنا ترابا وعظاما ءانالمدينون) (10)

در اين هنگام او به فكر همنشين نااهل قديمى خود مى‏افتد و به جستجو برمى‏خيزد و از همان اوج بهشت نگاهى به سوى دوزخ مى‏افكند و ناگهان او را در وسط جهنم مى‏بيند (فاطلع فراه فى سوآء الحجيم)

به او مى‏گويد به خدا سوگند نزديك بود مرا نيز به هلاكت‏بكشانى و همچون خودت بدبخت كنى و اگر لطف الهى و نعمت پروردگارم شامل حال من نبود من نيز امروز در آتش دوزخ احضار مى‏شدم (قال تالله ان كدت لتردين ولولا نعمت ربى لكنت من المحضرين).

مجموع اين آيات بخوبى نشان مى‏دهد كه همنشين بد، انسان را تا لب پرتگاه دوزخ مى‏برد و اگر ايمان قوى و تقوا و لطف پروردگار نباشد در آن پرتگاه سقوط مى‏كند!

در سومين بخش از آيات مورد بحث، سخن از تاسف و تاثر عميق ستمگران در قيامت است كه از انتخاب دوستان ناباب تاسف مى‏خورند; چرا كه عامل اصلى بدبختى خود را در رفاقت‏با آنان مى‏بينند; مى‏فرمايد: و (به خاطر آور) روزى را كه ظالم دست‏خويش را از (شدت حسرت) به دندان مى‏گزد و مى‏گويد: اى كاش (با رسول‏خدا) راهى برگزيده بودم! اى واى بر من! كاش فلان (شخص گمراه) را دوست‏خود انتخاب نكرده بودم! او مرا از يادآورى (حق) گمراه ساخت‏بعد از آن كه (ياد حق) به سراغ من آمده بود! و شيطان هميشه خوار كننده انسان بوده است! (ويوم يعض الظالم على يديه يقول ياليتنى اتخذت مع الرسول سبيلا – يا ويلتى ليتنى لم اتخذ فلانا خليلا – لقد اضلنى عن الذكر بعد اذجآءنى وكان الشيطان للانسان خذولا)

به اين ترتيب، ستمگران در قيامت، نخست از ترك رابطه با پيامبر شديدا اظهار تاسف مى‏كنند، و سپس از ايجاد رابطه با افراد آلوده و فاسد; و بعد با صراحت، عامل اصلى گمراهى خود را همين دوستان منحرف و آلوده معرفى مى‏كنند! و حتى تاثير آنها را بالاتر از تاثير پيامهاى الهى (البته در بيمار دلان) مى‏شمرند; و از تعبير آخرين آيه، استفاده مى‏شود كه دوستان بد جزء لشكر شيطانند; و يا به تعبير ديگر، از شياطين انس محسوب مى‏شوند.

قابل توجه اين‏كه، در اين آيات تاسف اين گروه را با جمله <يعض الظالم على يديه; ظالم هر دو دست‏خود را به دندان در آن روز مى‏گزد» بيان فرموده; و اين آخرين مرحله تاسف است; و اين در موارد ضعيفتر، انسان انگشت‏خود را به دندان مى‏گيرد و در مرحله بالاتر، پشت دست را به دندان مى‏گزد و در مراحل شديد هر دو دست‏خود را يكى بعد از ديگرى به دندان مى‏گزد; و در حقيقت اين يك نوع انتقام گيرى از خويشتن است كه چرا كوتاهى كردم و با دست‏خود وسائل بدبختى خويش را فراهم كردم!

آنچه از آيات فوق و بعضى از آيات ديگر قرآن بخوبى استفاده مى‏شود اين است كه دوستان و معاشران و همنشينان در سعادت و شقاوت انسان تاثير فوق‏العاده‏اى دارند; نه تنها اخلاق و رفتار افراد را تحت تاثير قرار مى‏دهند، كه در شكل‏گيرى عقائد آنها مؤثرند; اينجاست كه يك استاد اخلاق بايد همواره با دقت تمام افراد تحت تربيت‏خود را از اين نظر مورد توجه قرار دهد; مخصوصا در عصر و زمان ما كه نشر وسائل فساد از طريق دوستان ناباب به صورت وحشتناكى در آمده و يكى از سرچشمه‏هاى اصلى انواع انحرافات را تشكيل مى‏دهد.

نقش معاشران در روايات اسلامى

در اين زمينه احاديث‏بسيار گويايى از پيغمبراكرم صلى الله عليه و آله و ائمه معصومين عليهم السلام به ما رسيده است.

در حديثى از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله تا آنجا به اين مساله اهميت داده شده كه مى‏فرمايد: <انسان بر همان دينى است كه دوست و رفيقش از آن پيروى مى‏كند; المرء على دين خليله وقرينه‏» (11)

همين معنى را امام صادق عليه السلام با استفاده از كلام پيامبر به گونه ديگرى بيان كرده است; مى‏فرمايد: <لاتصحبوا اهل البدع ولاتجالسوهم فتصيروا عند الناس كواحد منهم قال رسول الله صلى الله عليه و آله: المرء على دين خليله وقرينه; با بدعتگذاران رفاقت نكنيد و با آنها همنشين نشويد كه نزد مردم همچون يكى از آنها خواهيد بود! رسول‏خدا فرمود: انسان پيرو دين دوست و رفيقش مى‏باشد!» (12)

همين معنى در حديث ديگرى از امام على‏بن‏ابى‏طالب عليهما السلام به صورت تاثير متقابل بيان شده است; مى‏فرمايد: <مجالسة الاخيار تلحق الاشرار بالاخيار ومجالسة الابرار للفجار تلحق الابرار بالفجار; همنشينى با خوبان، بدان را به خوبان ملحق مى‏كند; و همنشينى نيكان با بدان، نيكان را به بدان ملحق مى‏سازد!» و در ذيل اين حديث جمله پرمعنى ديگرى آمده، مى‏فرمايد: <فمن اشتبه عليكم امره ولم تعرفوا دينه فانظروا الى خلطائه; كسى كه وضع او بر شما مبهم باشد، و از دين او آگاه نباشيد، نگاه به دوستان و همنشينانش كنيد (اگر همنشين با دوستان خداست او را از مؤمنان بدانيد; و اگر با دشمنان حق است، او را از بدان بدانيد!) (13)

در بعضى از روايات اين معنى با تشبيه روشنى بيان شده مى‏فرمايد: <صحب-ة الاش-رار تكسب الشر كالريح اذا مرت بالنتن حملت نتنا; همنشينى با بدان موجب بدى مى‏گردد; همچون بادى كه از جايگاه متعفن و آلوده مى‏گذرد; بوى بد را با خود مى‏برد. (14)

از تعبيرات بالابخوبى استفاده‏مى‏شود همان‏گونه كه‏معاشرت با بدان زمينه‏هاى بدى را فراهم‏مى‏سازد،معاشرت با نيكان نور هدايت و فضائل اخلاقى را در دل انسان مى‏افزوزد.

در حديثى از اميرمؤمنان مى‏خوانيم: <عمارة الق-لوب فى معاشرة ذوى العقول; آبادى دلها در معاشرت با صاحبان عقل و خرد است!» (15)

و در تعبير ديگرى از همان حضرت آمده است: <معاشرة ذوى الفضائل حياة القلوب; همنشينى با ارباب فضيلت، مايه حيات دلها است!» (16)

تاثير مجالست و همنشينى و روحيات دوستان در انسان به اندازه‏اى است كه در حديثى از حضرت سليمان عليه السلام مى‏خوانيم: <لاتحكموا على رجل بشى‏ء حتى تنظروا الى من يصاحب فانما يعرف الرجل باشكاله واقرانه; وينسب الى اصحابه واخدانه; درباره كسى قضاوت نكنيد تا نگاه كنيد با چه كسى همنشين است; چرا كه انسان را به وسيله دوستان و همنشين‏هايش مى‏توان شناخت; و او نسبتى با اصحاب و يارانش دارد.» (17)

در حديث جالبى از لقمان حكيم در باب نصايحى كه به فرزندش مى‏كرد، مى‏خوانيم: <يابنى صاحب العلماء، واقرب منهم، وجالسهم وزرهم فى بيوتهم، فلعلك تشبههم فتكون معهم; فرزندم با دانشمندان دوستى كن! و به آنها نزديك باش! و همنشينى كن! و به زيارت آنها در خانه‏هايشان برو! باشد كه شبيه آنها شوى، و با آنها (در دنيا و آخرت) باشى!» (18)

كوتاه سخن اين‏كه، در احاديث اسلامى، تعبيرات فراوان پرمعنايى در زمينه تاثير و تاثر دوستان از يكديگر و شباهت اخلاقى آنها با هم، مى‏خوانيم كه اگر تمام آنها گرد آورى شود، بحث مشروحى را تشكيل مى‏دهد.

براى حسن ختام، اين سخن را با حديث كوتاه و پرمعنايى از على عليه السلام پايان مى‏دهيم; امام در وصايايش به فرزندش امام حسن مجتبى عليه السلام فرمود:

<قارن اهل الخير، تكن منهم، وباين اهل الشر تبن عنهم; با نيكان قرين و همنشين باش تا از آنها شوى! و از بدان جدايى اختيار كن تا (از بديها) جدا شوى!» (19)

تاثير معاشرت در تحليلهاى منطقى

مى‏گويند: بهترين دليل بر امكان چيزى وقوع آن است; در موضوع مورد بحث، مشاهده نمونه‏هاى عينى كه معاشرت با بدان سرچشمه انواع انحرافات اخلاقى مى‏شود، و معاشرت با نيكان در پاكسازى روح و جان انسان اثر مى‏گذارد، بهترين دليل براى بحث مورد نظر است.

اين تشبيه قديمى، كه اخلاق زشت و بد همانند بيماريهاى واگيردار است، كه بسرعت‏به نزديكان و همنشينان سرايت مى‏كند، تشبيه صحيح گويايى است، مخصوصا در مواردى كه بر اثر كمى سن و سال يا كمى معلومات و يا سستى ايمان و اعتقاد مذهبى، زمينه‏هاى روحى براى پذيرش اخلاق ديگران آماده است، معاشرت اين گونه افراد با افراد آلوده سم مهلك و كشنده‏اى است.

بسيار ديده شده است كه سرنوشت افراد خوب و بد، بر اثر معاشرتها بكلى دگرگون شده، و مسير زندگانى آنها تغيير يافته است; و اين امر دلائل مختلفى از نظر روانى دارد:

1- از جمله مسائلى كه روانكاوان در مطالعات خود به آن رسيده‏اند وجود روح محاكات در انسانها است; يعنى، افراد، آگاهانه يا ناآگاه، آنچه را در دوستان و نزديكان خود مى‏بينند، حكايت مى‏كنند; افراد شاد بطور ناآگاه شادى در اطرافيان خود مى‏پاشند و <افسرده دل افسرده كند انجمنى را».

افراد مايوس، دوستان خود را مايوس، و افراد بدبين، همنشينان خود را بدبين بار مى‏آورند، و همين امر سبب مى‏شود كه دوستان با سرعت در يكديگر تاثير بگذارند.

2- مشاهده بدى و زشتى و تكرار آن، از قبح آن مى‏كاهد و كم كم به صورت يك امر عادى در مى‏آيد; و مى‏دانيم يكى از عوامل‏مؤثر در ترك گناه و زشتيها، احساس قبح آن است.

3- تاثير تلقين در انسانها غير قابل انكار است; و دوستان بد همنشينان خود را معمولا زير بمباران تلقينات مى‏گيرند و همين امر سبب مى‏شود كه گاه بدترين اعمال در نظر آنان، تزيين يابد و حس تشخيص را بكلى دگرگون سازد.

4- معاشرت با بدان، حس بدبينى را در انسان، تشديد مى‏كند و سبب مى‏شود كه نسبت‏به همه كس بدبين باشد، و اين بدبينى يكى از عوامل سقوط در پرتگاه گناه و فساد اخلاق است. در حديثى از اميرمؤمنان على عليه السلام مى‏خوانيم: <مجالسة الاشرار تورث سوء الظن بالاخيار; همنشينى با بدان موجب بدبينى به نيكان مى‏شود.» (20)

حتى در حديثى، معاشرت با بدان سبب مرگ دلها شمرده شده، پيامبراكرم صلى الله عليه و آله در اين حديث مى‏فرمايد: <اربع يمتن القلب… ومجالسة الموتى; فقيل له يارسول‏الله وما الموتى؟ قال صلى الله عليه و آله: كل غنى مسرف; چهار چيز است كه قلب انسان را مى‏ميراند… از جمله همنشينى مردگان است، عرض شد: منظور از مردگان كيست اى رسول‏خدا! فرمود: هر ثروتمند اسرافكارى است.» (21)

روشنى اين موضوع، يعنى سرايت‏حسن و قبح اخلاقى از دوستان به يكديگر سبب شده كه شعرا و ادبا، نيز در اشعار خود هر كدام به نوعى درباره اين مطلب داد سخن بدهند.

در يك جا مى‏خوانيم:

كم نشين با بدان كه صحبت‏بد گر چه پاكى، تو را پليد كند آفتاب ار چه روشن است آن را پاره‏اى ابر ناپديد كند

در جاى ديگر آمده است:

با بدان كم نشين كه بدمانى خو پذير است نفس انسانى

و نيز گفته‏اند:

صحبت نيك را زدست مده كه و مه به شود زصحبت‏به

اشعار در اين زمينه بسيار فراوان است و اين بحث را با شعر معروفى از سعدى كه با تكرار هرگز كهنه نشده است پايان مى‏دهيم:

گلى خوشبوى در حمام روزى رسيد از دست محبوبى به دستم بدو گفتم كه مشكى يا عبيرى كه از بوى دل آويز تو مستم بگفتا من گلى ناچيز بودم وليكن مدتى با گل نشستم كمال همنشين در من اثر كرد وگرنه من همان خاكم كه هستم

3- تاثير تربيت‏خانوادگى و وراثت در اخلاق

همه مى‏دانيم كه اولين مدرسه براى تعليم و تربيت كودك محيط خانواده است، و بسيارى از زمينه‏هاى اخلاقى در آنجا رشد و نمو مى‏كند; محيط سالم يا ناسالم خانواده تاثير بسيار عميقى در پرورش فضائل اخلاقى، يا رشد رذائل دارد; و در واقع بايد سنگ زيربناى اخلاق انسان در آنجا نهاده شود.

اهميت اين موضوع، زمانى آشكار مى‏شود كه توجه داشته باشيم كه اولا كودك، بسيار اثر پذير است، و ثانيا آثارى كه در آن سن و سال در روح او نفوذ مى‏كند، ماندنى و پا برجا است!

اين حديث را غالبا شنيده‏ايم كه اميرمؤمنان على عليه السلام فرمود: <العلم (فى) الص-غر كالنقش فى‏الحجر; تعليم در كودكى همانند نقشى است كه روى سنگ كنده مى‏شود!» (كه ساليان دراز باقى و برقرار مى‏ماند.) (22)

كودك بسيارى از سجاياى اخلاقى را از پدر و مادر و برادران بزرگ و خواهران خويش مى‏گيرد; شجاعت، سخاوت، صداقت و امانت، و مانند آنها، امورى هستند كه به راحتى كودكان از بزرگترهاى خانواده كسب مى‏كنند; و رذائلى مانند دروغ و خيانت و بى‏عفتى و ناپاكى و مانند آن را نيز از آنها كسب مى‏نمايند.

افزون بر اين، صفات اخلاقى پدر و مادر از طريق ديگرى نيز كم و بيش به فرزندان منتقل مى‏شود، و آن از طريق عامل وراثت و ژنها است; ژنها تنها حامل صفات جسمانى نيستند، بلكه صفات اخلاقى و روحانى نيز از اين طريق به فرزندان، منتقل مى‏شود، هرچند بعدا قابل تغيير و دگرگونى است، و جنبه جبرى ندارد تا مسؤوليت را از فرزندان بطور كلى سلب كند.

به تعبير ديگر، پدر و مادر از دو راه در وضع اخلاقى فرزند اثر مى‏گذارند، از طريق تكوين و تشريع، منظور از تكوين در اينجا صفاتى است كه در درون نطفه ثبت است و از طريق ناآگاه منتقل به فرزند مى‏شود، و منظور از تشريع، تعليم و تربيتى است كه آگاهانه انجام مى‏گيرد، و منشا پرورش صفات خوب و بد مى‏شود.

درست است كه هيچ كدام از اين دو جبرى نيست ولى بدون شك زمينه‏ساز صفات و روحيات انسانها است، و بسيار با چشم خود ديده‏ايم كه فرزندان افراد پاك و صالح و شجاع و مهربان، افرادى مانند خودشان بوده‏اند و بعكس، آلوده زادگان را در موارد زيادى آلوده ديده‏ايم. بى‏شك اين مساله در هر دو طرف استثنائاتى دارد كه نشان مى‏دهد تاثير اين دو عامل (وراثت و تربيت) تاثير جبرى غير قابل تغيير نيست. با اين اشاره به قرآن مجيد باز مى‏گرديم و مواردى را كه قرآن به آن اشاره كرده است، مورد بررسى قرار مى‏دهيم.

1- انك ان تذرهم يضلوا عبادك و لايلدوا الا فاجرا كفارا (سوره نوح، آيه‏27)

2- فتقبلها ربها بقبول حسن و انبتها نباتا حسنا و كفلها زكريا (سوره آل عمران، آيه‏37)

3- ان الله اصطفى آدم و نوحا و آل ابراهيم و آل عمران على العالمين – ذرية بعضها من بعض و الله سميع عليم (سوره آل عمران، آيه‏33 و 34)

4- يا اي-ها الذين آمنوا قوا ان-فسكم واهليكم نارا و قوده-ا الناس و الحجارة (سوره تحريم، آيه‏6)

5- يا اخت هارون ما كان ابوك امرء سوء و ما كانت امك بغيا (سوره مريم، آيه‏28)

ترجمه:

1- چرا كه اگر آنها را باقى بگذارى، بندگانت را گمراه مى‏كنند و جز نسلى فاجر و كافر به وجود نمى‏آورند!

2- خداوند، او (مريم) را به طرز نيكويى پذيرفت; و بطور شايسته‏اى، (نهال وجود) او را رويانيد (و پرورش داد); و كفالت او را به <زكريا» سپرد.

3- خداوند، آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر جهانيان برترى داد.

آنها فرزندان (و دودمانى) بودند كه (از نظر پاكى و تقوا و فضيلت) بعضى از بعضى ديگر گرفته شده بودند; و خداوند شنوا و دانا است (و از كوششهاى آنها در مسير رسالت‏خود، آگاه مى‏باشد).

4- اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! خود و خانواده خويش را از آتشى كه هيزم آن انسان و سنگها است نگه داريد!

اطلاعات بیشتر

نوع فایل

word

تعداد صفحات

77

حجم فایل

67 کیلوبایت

نقد و بررسی‌ها

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “مقاله پرورش فضائل اخلاقى”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.