0
0

دانلود مقاله بررسی برخی آراء مفسرين شيعه و سنی در مورد سوره مباركه غاشيه

728 بازدید

به ذكر است كه درباره اين سوره مطالب بسياري قابل بحث و بررسي است وليكن اين پروژه به لحاظ گنجايش، ظرفيت پرداختن به تمامي موضوعات مربوطه را ندارد.به همين علت، اين تحقيق به بعضي از موضوعاتي كه در آيه مورد توجه قرار گرفته، به طور گذرا و كلي پرداخته است. مطالبي كه در … پیشنهاد می کنیم ادامه این مطلب مفید و ارزشمند را در مقاله بررسی برخی آراء مفسرين شيعه و سنی در مورد سوره مباركه غاشيه دنبال نمایید. این فایل شامل 103 صفحه و در قالب word ارائه شده است.

مقاله بررسی برخی آراء مفسرين شيعه و سنی در مورد سوره مباركه غاشيه

مشخصات فایل بررسی برخی آراء مفسرين شيعه و سنی در مورد سوره مباركه غاشيه

عنوان: بررسی برخی آراء مفسرين شيعه و سنی در مورد سوره مباركه غاشيه
فرمت فایل : word (قابل ویرایش)
تعداد صفحات : 103
حجم فایل : 88 کیلوبایت

بخشی از  مقاله بررسی برخی آراء مفسرين شيعه و سنی در مورد سوره مباركه غاشيه را در ادامه مشاهده خواهید نمود.

 

غاشيه

غاشيه (غشاء: پرده) فروپوشنده[1]

غاشيه جمع غواش (غشي): مؤنث (الغاشي)، پوشش و سرپوش، پوشش دور قلب، بلا و سختي، روز رستاخيز[2].

الغاشيه مؤنث الغاشي، پوشش، روپوش، رويه، غشاء بيروني قلب. جمع غوايش- حادثه ناگوار قيامت و …[3] .

مجمع‌البيان درباره اين واژه مي‌گويد: اين واژه از ماده «غشاوه» به معني فرا گرفتن و پوشاندن آمده است، اين نام براي روز رستاخيز به خاطر آنست كه ترس و هراس رويدادهاي وحشت‌بار آن همه را بسان سايه‌اي سهمگين زير پوشش مي‌گيرد[4].

غاشيه: فراگيرنده و پوشاننده «اَفَأمنوا ان تأتيهم غاشية من عذاب الله يوسف 107» مراد از غاشيه نقمت و عذاب فراگيرنده است. قيامت در «هل اتيك حديث الغاشيه» از آن جهت غاشيه خوانده شده كه عموم را فرا گيرد و احدي از آن مستثني نيست[5].

غواش: جمع غاشيه: فراگيرنده‌ها. «لهم من جهنّم مهادٌ و من فوقهم غواش» براي آنها از جهنم بستر و از بالاتيان فراگيرنده‌ها است يعني آتش از بالا و پايين آنها را احاطه كرده[6].

2- خاشعه:

خاشعه: هراسان، وحشت‌زده، ذلت‌بار.[7]

الخاشعه مؤنث (الخاشع) است. و الخاشع جمع خُشَّع و خَشَعَة و خاشعون به معني زبون و فروتن[8].

(الخاشع): فروتني كننده. بَلْدَةٌ خاشعةٌ محليكه جاي سكونت در آن نيست[9].

قاموس قرآن: خشع: خشوع به معني تذلّل و تواضع است. راغب مي‌گويد: خشوع به معني ضراعة و تذلّل است و اكثر استعمال آن در جوارح است چنانكه اكثر استعمال ضراعة در تذلّل و تواضع قبلي است.

قاموس ادامه مي‌دهد: آنچه مسلم است اين است كه خشوع به معني تذلّل و تواضع است و آن با سكوت و آرامي و اطاعت و سر بزير انداختن قابل جمع و تطبيق است و اما راجع تذلل دروني و بيروني (قلبي و جوارحي)، بنابر تصريح قرآن در هر دو به كار مي‌رود و رفته است: مانند «اَلَم يأن للذين آمنوا ان تخشع قُلُوبُهُمْ لِذِكر الله و ما نَزَل من الحقِّ …حديد/ 16 : آيا براي مؤمنان وقت آن نرسيده كه دلهايشان بياد خدا و آن حقي كه نازل شده خاشع و متواضع شود» در اين آيه كريمه خشوع در تواضع قلبي به كار رفته. و در سه آيه بعد مانند «و خَشَعَتِ الاصواتُ للرّحمن فلا تَسَمُع الّاهمساً (طه/ 108) صداها براي مذّلت در پيشگاه خدا، بيفتد و آرام مي‌شود و جز صداي خفيف نشنوي»- «خاشعَةً ابصارُهم ترهقُهمِ ذلّه. قلم/ 43»- «وجوهٌ يومئذٍ خاشعةٌ: غاشيه/2» به معني تواضع و تذلّل بيروني استعمال شده است[10].

زمخشري مي‌گويد: خاشعه يعني ذليلة[11].

راغب: خشع: الخشوع= يعني تضرع و زاري، واژه خشوع بيتشر در حالاتي كه در اعضاء بدن ظاهر مي‌شود به كار مي‌رود ولي- تضرع در معني زاري و فروتني است و بيشتر در حالتي كه در دل و ظاهر انسان به وجود مي‌آيد به كار مي‌رود.

3- عاملة:

عاملة عمل كننده، تلاشگر[12]:

العاملة جمع عاملات و عوامل، مؤنّث (العامل) است. نويسنده در معني عامل آورده است: العامل جمع عمّال و عاملون و عملة به معني كارتر، كسيكه با دست كاري را انجام دهد، آنكه براي ديگري كار كند …[13]

فخررازي: العاملة: فهي التي تحمل الاعمال[14].

4- ناصبة

ناصبة (نَصْبْ): رنج كشيده، رنج دهنده[15].

الناصبه جمع نواصب به معني آنكه در راهپيمايي بكوشد، «هم ناصبٌ»: ناراحتي خسته كننده[16]. همچنين منجه الطلاب در معني اين لغت (الناصب) نزديك به همين معاني را ذكر كرده است[17]. مجمع‌البيان نيز اين واژه را به معني رنج بردن بيان كرده است[18].

الميزان مي‌گويد: ناصبه، اسم فاعل و مشتق از مصدر (نصب) است به معني تعب و كوفتگي[19]. ناصب: اسم فاعل است رنج دهنده- ناصب لازم هم مي‌آيد و به معني به زحمت افتاده است. مانند «وجوهٌ يومئذٍ خاشعه، عاملة ناصبه». ظاهراً مراد از عمل تلاش غيرمشروع دنيا است كه باعث رنج، آخرت است يعني، چهره‌هايي در آنروز ذليل‌اند، تلاش‌گراند در دنيا بزحمت افتاده‌اند در قيامت[20]. فخررازي نيز همين معني را براي  اين لغت بيان كرده و مي‌گويد: النصب: الدؤوب والعمل مع التعب[21].

قرطبي اين لغت را به معني تبعة آورده است[22].

5- تَصْلي:

تَصْلي (صَلْيْ): به آتش مي‌سوزد[23]، صَلَي فلانآ النارَ و فيها و عليها: داخل آتش كرد او را در آتش جايش داد[24]. تَصَلَّي- تَصَلّياً ]صليِ[ النار و با النار: از گرمي آتش رنج برد، خود را با آتش گرم كرد[25]. تفسير نمونه درباره اين نعمت مي‌گويد: «تصلي» از ماده «صلي» بر وزن نفي، به معني ورود در آتش و ماندن و سوختن به آن است[26].

صلي: ملازمت. بريان كردن، دخول، سوختن، چشيدن عذاب آتش[27].

زمخشري مي‌گويد: تصلي هم با فتحه و هم با ضمه و هم با تشديد خوانده مي‌شود.

و نزد عرب به معني (أن يحضروا خصيراً فيجمعوا فيه جمراً كثيرا، ثم يعمدو الي شاة فيدسوها و سطه، فأما ما يشوي فوق الجمر اُوعلي المقلي اُوفي التنور، فلا يسمي مصليا.)[28]

6- الحامية

الحامية: سوزان[29]

الحاميه جمع حوام، مؤنث (الحامي) است، تاء در اين واژه براي مبالغه است، گروهي كه از جان خود يا ديگري حمايت كنند[30].

(حَمِيَ، حمياً، حِمُيّاً، حُمّواً) النار: آتش گرفت، زبانه زد، شعله‌ور شد (حَمِيَ) عليه: بر او خشم گرفت[31].

قاموس: حَمي: حرارت شديد. راغب گويد: آن حرارتي است كه از فلزات سرخ كرده و از بدن برخيزد. «يوم يُحمي عليها في نار جهنم فتكوي بها جباههم و جنوبهم و ظهورهم… توبه/ 35: روزيكه به آنها در آتش جهنم حرارت داده شود و با آنها پيشاني‌ها و پهلوها و پشتهايشان داغ كرده شد» «تصلي ناراً حاميه غاشيه: 4» …

حاميه به معني گروم و سوزنده است، در نهج‌البلاغه خطبه 188 فرموده: مُظْلِمَةٍ اقطارُها. حاميَةً قدورها. فَظيعةٍ امورها. نويسنده قاموس قرآن در جواب اين سئوال كه چرا نار با حامية توصيف شد؟ مي‌گويد: شايد مراد شدّت و گدازنده بودن آتش است چنانكه آنرا نهايت سوزنده بودن گفته‌اند[32].

راغب: الجمي، حرارتي است كه از اجسام گرم مثل آتش و خورشيد و نيروي حرارتي ديگر در بدن و ساير اجسام توليد مي‌شود خدايتعالي مي‌گويد: (في عينٍ حاميه) كهف/ 86. يعني در چشمه آب گرم كه- حَمِئَةٍ- هم خوانده مي‌شود[33].ٍ

قرطبي نيز اين لغت را به معني حرارت و گرماي شديد (شديدة الحرّ) مي‌داند[34].

7- انية:

انية: آب داغي كه به نقطه جوش رسيده باشد[35].

الآنى: آنكه بسيار دور انديش و بردبار باشد[36].

«لانيه» مؤنث «آني» از ماده «اني» بر وزن حلي به معني تأخير افكندن است. و براي بيان فرا رسيدن وقت چيزي گفته مي‌شود، و در اين با به معني آب سوزاني است كه حرارتش به منتها درجه رسيده است[37].

الأناة: سنگيني، وقار، بردباري، حلم، حوصله فرصت دادن، مهلت دادن[38].

مجمع‌البيان درباره اين واژه گفته كه مؤنث «آني» به معني آبي است كه بي‌نهايت سوزان است[39].

قاموس: اِنْي: نزديك شدن، رسيدن «حميمٍ آن» آب جوشانيكه به شدت حرارت رسيده «يطوفون بينها و بين حميمٍ آن» رحمن/44- «نسقي مِن عينٍ آنيه» غاشيه/5 از چشمه‌ايكه به شدت حرارت رسيده آب داده شوند[40].

زمخشري در كشاف مي‌گويد: آينه: متناهِة في الحرّ[41].

راغب مي‌گويد: أني: آن الشيي: زمانش نزديك شده و در (من عينٍ آنيه» يعني زمانش در شدت گرما فرا رسيد[42].

و قرطبي آن را منتهي درجه حرارت مي‌داند[43].

8- ضريع ضرع (ضَرَعَ- ضروعاً) من الشي: به چيزي نزديك شد، (ضارع و ضَرِع): فروتن، خاشع، متواضع[44]. ضَريعْ: (ضَرْعْ): طعام دوزخ كه از خار سمي است و تَضَرُّع از اين ريشه است. شايد به مناسبت اينكه خوردن اين ماده دوزخي انسان را به تضرع و زاري مي‌اندازد[45]. پيامبر فرمودند: «ضريع» چيزي است كه در آتش شبيه خار بسيار تلخ و بوي آن از مردار بدتر و از آتش سوزنده‌تر است[46].

تفسير نمونه با توجه به تفاسير ديگر درباره معني اين لغت مي‌گويد:

بعضي گفته‌اند: نوعي خار است كه به زمين مي‌چسبد، هنگامي كه تر باشد قريش آن را «شبرق» مي‌ناميدند و هنگامي كه خشك مي‌شد آن را «ضريع» مي‌گفتند، گياهي است سمي كه هيچ حيوان و چهارپايي به آن نزديك نمي‌شود.

همچنين نويسنده از يكي از علماي لغت درباره اين لغت مي‌گويد: «ضريع» گياه سبز بدبويي است كه از دريا بيرون مي‌افتد.

و در پايان اين بحث بيان مي‌كند: بعضي نيز گفته‌اند: «ضريع» طعامي است ذلت آفرين كه دوزخيان براي رهايي از آن به درگاه خدا تضرع مي‌كنند.

سپس چنين نتيجه مي‌گيرد كه: ماده «ضرع» به معني ضعف و ذلت و خضوع است اين تفسيرها با هم منافاتي ندارد و ممكن است در معني اين واژه جمع باشد[47].

مجمع‌البيان مي‌گويد: «ضريع» گياهي است كه آن را شتر مي‌خورد و براي حيوان زيانبار است و سودي نمي‌بخشد، پاره‌اي نيز ان را گياهي سمي شناخته‌اند كه هيچ چهارپايي به آن نزديك نمي‌شود[48].

قاموس: ضريع طعام اهل جهنم است كه نه سير مي‌كند و نه فربه مي‌گرداند. ضريع در آيه (7 غاشيه) نكره است يعني ضريع بخصوصي است كه اين صفت دارد كه نه از گرسنگي سير مي‌كند و نه لاغر را فربه مي‌گرداند.

و درباره طعام اهل عذاب در قرآن 4 نوع را ذكر مي‌كند: 1- زقوم (دخان/ 43-45). 2- غسلين (حلقه/36). 3- ضريع (غاشيه/7). 4- طعام گلوگير (مزمل/13)

و سپس مي‌گويد: بايد دانست مفهوم آيه ضريع و غسلين نفي طعام ديگر است لذا بايد هر دو يكي باشند و يا هر يك مخصوص به گروهي از دوزخيان باشد[49].

زمخشري در كشاف در معني ضريع ]مانند مجمع‌البيان[ مي‌گويد: «الضريع- يبيس الشبرق، و هو جنس من الشوك قرعاه الابل مادام رطبا، فاذا يبس تحامة الابل و هو سم قاتل[50].»

9- يُسْمِنْ

يُسْمِنْ: (سَمْنْ): فربه مي‌كند[51]. سمن (سَمِنَ- سَمِناً-سمانةً): فره شد، پيه آورد[52].

(سَمَنَ: سَمْناً الطعام: خوراك را چرب كرد. سَمِنَ: سِمَناً و سَمانَةً: چاق و فربه شد. السُّمْن: جمع أسْمُن و سُمون و سُمنان به معني چربي كه از زدن شير گرفته شود، كره[53].

قاموس: سَمن: چاقي «لا يسمن و لا يغني من جوع» غاشيه/7. نه فربه مي‌كند و نه سير

سمين: حاق «فراغ الي اهلِهِ فجاءَ بعجلٍ سَمينٍ» ذاريات/26: آهسته پيش اهلش رفت و گوساله چاقي آورد[54].

10- ناعمةٌ

ناعمةٌ (نعمت): متنعم، برخوردار[55].

النّاعمه مؤنث (النّاعم) زن يا دختر در ناز و نعمت. (الناعم): نرم، در ناز و نعمت، سرسبز و خرم[56]. الناعم من العيش يعني زندگي فراخ و پرنعمت[57].

زمخشري: ناعمة ذات بهجة و حسن او متنعمة: صاحب شادي و نيكويي، يا متنعم[58].

قاموس مي‌گويد:

ناعم: صاحب نعمت «وجوهٌ يومئذٍ ناعمه، لسعيها راضيه» چهره‌هائي (مردماني) در آنرور در نعمتند و از تلاشيكه در دنيا كرده‌اند راضي‌اند[59].

11- لاغيةً

لاغيةً (لغو): كلام قبيح، بيهوده، و ياوه[60].

الاغيه (لغو): چرند و پرند. سخن يا خبري كه نتوان بر آن اعتماد كرد[61].

تفسير نمونه درباره اين واژه مي‌گويد: «لاغيه» اگر چه اسم فاعل است، ولي در اينگونه موارد به معني چيزي است كه توأم با «لغو» باشد. لذا آن را به «ذات لغو» تفسير كرده‌اند[62].

منجدالطلاب درباره اين واژه مي‌گويد: (للاغية): بيهوده سخن گفتن، سخن و هر چيز پوچ، سخن زشت، كار زشت[63].

جامع‌البيان در معني اين لغت، باطلاً، اذي (آزار- رنجش)- شتماً (دشنام) را هم اضافه كرده[64].

12- سُرُرْ

سُرُرْ: جمع سرير: تخت‌ها[65].

السَّرير- جمع اُسِرَّة و سُرُر ]سرِّ[ به معني نعمت و فراخي و آساني زندگي، تخت كه معمولاً بر تخت شاهي اطلاق مي‌شود، تخت خواب و …[66]

سرّ: (سرَّه- سُرورآ، مسرَّةَ، سرّآ، سُرّيً و تّسِرَّةً): شادش كرد، خوشنودش ساخت (السرير) جمع اَسِرّة و سُرُر: تخت، بستر و …[67]

طبرسي در مجمع‌البيان اين واژه را به معني تخت و جايگاه شادي بيان كرده است[68].

قاموس: سرير: تخت. سرور و شادي در آن ملحوظ است لذا راغب گويد: سرير آنست كه از روي سرور در آن مي‌نشينند زيرا كه آن از براي صاحبان نعمت است. طبرسي مي‌گويد: سرير مجلس بلندي است آماده براي شادي جمع آن (سرّه و سُرُر) است. در اقرب گويد: سرير تخت است و بيشتر بتخت پادشاه گفته مي‌شود علت اين تسميه آنست كه هر كه روي آن بنشيند شاد مي‌شود. پس قاموس ادامه مي‌دهد: سرير به صورت مفرد در قرآن مجيد نيامده است ولي سُرر كه جمع آن است پنج بار درباره بهشت (مانند عايشه/13) و يكبار درباره تخت‌هاي دنيا آمده است[69].

 

 

 

 

 

 

 

در صورت تمایل شما می توانید مقاله بررسی برخی آراء مفسرين شيعه و سنی در مورد سوره مباركه غاشيه را به قیمت 25900 تومان از سایت فراپروژه دانلود نمایید. اگر در هر کدام از مراحل خرید یا دانلود با سوال یا ابهامی مواجه شدید می توانید از طریق آدرس contact-us@faraproje.ir و یا ارسال پیامک به شماره: 09382333070 با ما در تماس باشید. با اطمینان از وب سایت فراپروژه خرید کنید، زیرا پشتیبانی سایت همیشه همراه شماست.

آیا این مطلب را می پسندید؟
http://faraproje.ir/?p=10501
اشتراک گذاری:
فراپروژه
مطالب بیشتر
برچسب ها:

نظرات

0 نظر در مورد دانلود مقاله بررسی برخی آراء مفسرين شيعه و سنی در مورد سوره مباركه غاشيه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

هیچ دیدگاهی نوشته نشده است.