0
0

مقاله درباب فاهمه بشری

25,900 تومان

در این مقاله به درباب فاهمه بشری پرداخته شده است، که شامل 142 صفحه و در قالب word می باشد.

بخشی از مقاله درباب فاهمه بشری

 

فصل اول : درباره انواع مختلف فلسفه

1-فلسفه اخلاق1 يا علم طبيعت انسان را مي توان به دو روش متفاوت مورد بحث و بررسي قرار داد كه هر كدام از اين روش ها داراي مزاياي خاص خود مي باشد و مي تواند در سرگرمي،تعليم و اصلاح نوع بشر سهيم باشد . روش اول به اين نكته توجه دارد كه انسان اساسا براي عمل آفريده شده و همانطور كه به اندازه خود از ذوق و احساس مانطباع مي شود،بسته به ارزشي كه امور مزبور دارندو بر مبناي ظاهري كه خودرادرآن نمايان مي سازند، به يك امر مبادرت و از امر ديگر اجتناب مي ورزد . از آنجا كه فضيلت به عنوان پر بهاترين امور محسوب مي شود، اين دسته از فلاسفه آن را بارنگهاي دلپذير رنگ آميزي كرده و از شعر و فن فصاحت استعانت مي جويند وموضوع خويش را با سبكي روان مورد بررسي قرار مي دهند تا به گونه اي شايسته رضايت قوه خيال را برآورده ساخته و عواطف و احساسات  را مجذوب خود سازند .آنها برجسته ترين شواهد و موارد را در زندگي عادي انتخاب مي كنند و خصوصيات متضاد را به گونه اي مناسب با هم مقايسه مي كنند و ما را با ارائه چشم اندازي از جلال ، شكوه و سعادت شيفته راه فضيلت و تقوي نموده ، گام هايمان را باارائه سالم ترين احكام و برجسته ترين نمونه ها در مسير مستقيم قرار مي دهند . و حس تشخيص فرق بين فضيلت و رذيلت را درما ايجاد مي كنند و عواطف ما را بر مي انگيزند و آنها را متعادل مي كنند،بنابراين آنها مي توانند دلهاي مارا به سمت عشق به نجابت و شرافت  واقعي معطوف ساخته و مي انديشند كه نتيجه نهائي زحمات خويش را يافته اند.

2-دسته ديگر فلاسفه انسان را بيشتر موجودي عاقل مي دانند تا فاعل،و در شكل دادن به فاهمه بيشتر تلاش مي كنند تا در پرورش رفتارهاي او .آنها طبيعت انسان را به عنوان يك موضوع تفكر تلقي مي كنندوبايك موشكافي ظريف آن را مورد بررسي قرار مي دهند تا اصولي راكه قوه فاهمه را نظام مي بخشد ،عواطف ما را برانگيخته، و باعث مي شوند تا شيء يا عمل و يا رفتار معيني را تصديق  يا سرزنش كنيم.آنان اين مسئله را انتقادي به همه ادبيات مي دانند ،چرا كه فلسفه هنوز شالوده اخلاقيات و استدلالات و نقادي راجداي مشاجرات و منازعات، استوار نساخته ،و هميشه ازاموري مانند صدق و كذب ،فضيلت و رذيلت ،زيبايي و زشتي سخن مي گويدوحال آنكه هنوز نتوانسته منشأ اين تمايزات را تعيين كند. آنها در راه  اين وظيفه خطير مي كوشند و هيچ مشكلي نمي تواند آنها را از اين وظيفه بازدارد ؛ اما ابتدا از مواردجزئي شروع نموده تابه اصول كلي مي رسند وهمين طور تحقيقات خود را به سمت اصول كلي تر به پيش مي برند و از پاي نمي نشينند تا به مباني واصولي نائل آيندكه درهرعلمي همه حس كنجكاوي انسان ارضاءكند.گرچه تحقيقات آنهابراي خواننده عوام انتزاعي ومبهم است، هدف آنها بيشتر جلب رضايت علما ودانشمندان است؛واگر بتوانند برخي حقايق پنهان را كه برا ي تعليم نسل آينده مفيد است كشف نمايند به قدركافي جبران زحماتي راكه درسرتاسرعمرخويش متحمل شده اند مي بينند .

3-مسلم است كه هميشه فلسفه روان وآشكار1 نزد عامه مردم بر فلسفه دقيق و دشوار2 برتري دارد وبسياري اين سبك فلسفه راتوصيه مي كنند نه تنها به خاطر اينكه موردپسند آنهاست بلكه به اين دليل كه مفيدترازنوع ديگر فلسفه است.اين نوع فلسفه با زندگي انسان بيشترسروكاردارد،  عواطف قلبي و احساسات راشكل مي بخشدو با لمس اصولي كه انسانها را به جنب وجوش وامي دارد ، رفتارآنها را اصلاح نموده ، به كمال مطلوبي كه خودآن راتوصيف مي كند نزديكتر مي سازد. در مقابل ، فلسفه پيچيده و دشوار مبتني براستعدادهاي درخشان است ،كه درحوزه معاملات وفعاليتها نمي تواندراه يابد؛آنگاه كه فيلسوف از پرده بيرون مي آيد و به روز روشن بر مي گردد،آثار آن محوشده واصول آن به سادگي قادربه تأثيربر رفتاروكردار انسان نخواهد بود . احساسات قلبي ما هيجانات ناشي از اشتياق و برآشفتگي عواطف و علايق ما تمام نتايج آن را نابود مي سازد و فيلسوف دانشمند را صرفا درحديك فرد عامي تنزل مي دهد .

4-بايداعتراف كردكه ماندگارترين وسزاوارترين شهرت ازآن فلسفه ساده بوده و به نظرمي رسد حكماي مباحث نظري كه تاكنون به دليل جهالت مردمان عصر خود و به ميل آنها تنها از شهرتي لحظه اي لذت برده اند،لكن نتوانسته اند از شهرت و آوازه خويش براي آيندگان كه نسبت به آن مردم معقول ترند،حمايت كنند. يك فيلسوف فرزانه به سادگي در استدلالات ظريف خود دچار اشتباه مي شودوهر اشتباه لزوما خطاي ديگري رادربردارد.درحالي كه او بر نتايج كار خود اصرار مي ورزد وازاينكه هيچ كدام ازنتايج بدست آمده وي، به سبب اينكه غير معمول بوده و يا خلاف عرف است، مورد قبول واقع نمي شود، هراسي ندارد. اما فيلسوفي كه هدفش نماياندن (محتواي) عقل سليم ياشعور بشر،  به شكلي زيبا وجالبتر است ،اگر احيانا دچار خطا شود، از آن فراتر نمي رود . لكن باياري عقل سليم به محض گرايش عقايد و نظرات طبيعي ذهن ، به راه راست برمي گردد وخود را از گرفتاري در هر توهم خطرناكي مصون نگه مي دارد. شهرت سيسرون1 اكنون نيز باقيست اما شهرت ارسطو2 ديگر كاملا فروريخته، نام لابروير3 هنوز پرآوازه و باقيست .اما شكوه وجلال مالبرانش4 تنها در ميان ملت و عصر خودش بودآثار اديسون5 شايد با لذت تمام مورد مطالعه قرار گيرد در حالي كه لاك6 كاملا به دست فراموشي سپرده شده .

فيلسوف محض شخصي است كه معمولا كمتردردنيا مورد قبول واقع مي شود .

زيرا مردم فكرمي كنند كه وجود او نه سود و نه لذتي، براي جامعه ندارد ،در حالي كه به دوراز ارتباط با ديگران به سر مي برد و به همان نسبت كه كاملا غرق در اصول و انديشه هاي خويش است از ادراك آنها هم فاصله دارد . از طرف ديگر كسي كه جاهل محض باشد ازارزش كمتري برخورداراست ودريك عصروملتي كه علوم درآن به شكوفايي رسيده هيچ چيز مسلم ترازاين نيست كه انسان رامطلقا  نسبت به اينگونه سرگرمي هاي اصيل بي ذوق  پنداريم واين نشانه كوته فكري است .كامل ترين شخص كسي است كه بين حداكثر افراط ونهايت تفريط قرار گرفته . توانمنديهاي خودرامتعادل نموده،اهل كتاب،معاشرت ومعامله باشد،درمحاورات آن بصيرت و ظرافتي را كه برخاسته از گفتاري مؤدبانه است دارا باشدو درمعامله و كسب نيز آن صداقت و دقتي را كه ناشي ازيك فلسفه درست و صحيح است رعايت كند . براي پرورش و ازدياد چنين شخصيتهاي فاضلي چيزي مفيدتراز اين نيست كه يك سبك ومنش ساده و روان كه چندان هم مانطباعاز مسائل زندگي نباشد ايجاد كنيم كه درك آن مستلزم پشتكار فراوان و يا انزوا گردد و دانش پژوهان را با انبوهي ازاحساسات عالي واحكام آموزنده كه براي هر پيشامدي درزندگي انسان قابل استعمال است ،به ميان نوع بشربرگرداند.با چنين نظامي تقوي دلپذيرتر،علم پسنديده ، شراكت و همنشيني آموزنده و گوشه نشيني و انزوا موجب سرگرمي مي شود. انسان موجودي عاقل است ، پس به همين خاطر تغذيه و خوراك مطبوع روح او علم است . اما مرزهاي فاهمه در انسان چنان محدود است كه در اين مورد به خصوص يا در حوزه تحصيل و فراگيري كمتر انتظار مي رود كه رضايت چنداني حاصل شود . همان اندازه كه انسان موجودي عاقل است اجتماعي نيزمي باشداما نه مي تواندهميشه از همنشيني هاي موردپسندوسرگرم كننده لذت ببردو نه اينكه ميل و رضايت مناسب را نسبت به همنشيني با ديگران حفظ كند . همچنين انسان موجودي پر جنب و جوش است و به سبب دارا بودن چنين خويي و به اقتضاي نيازهاي متنوع زندگي خويش ناگزير به انجام  شغل ياحرفه اي است.اما  انسان نياز به مقداري استراحت فكري دارد و پيوسته نمي تواند جسم و روح خود را به كار بندد. پس چنين به نظر مي رسد كه طبيعت براي نوع بشر يك زندگي درهم آميخته و مفيدرا عرضه مي كند. ونوعي هدايت تكويني در نهاد آنها قرارداده تا مجال چيرگي به هيچ كدام ازتمايلات داده نشودتاآنهارا ازسايرمشاغل و تفريحات باز دارد . طبيعت به انسان توصيه مي كند اشتياق خود را صرف علم كند اما علمي كه انساني بوده وبراي مثال مستقيما به فعاليت هاي اجتماعي و جامعه مربوط باشد .طبيعت مارا از تفكرات پيچيده و دشوار و بررسي هاي ژرف نهي مي كند . و مارا به هنگام ارتباط با ديگران با ماليخولياي افسردگي كه حاصل آن است ،تنبيه مي كندوبا ترديد بي پاياني كه ديگران براي ما به ارمغان مي آورند و با عدم رغبتي كه مردم نسبت به كشفيات ادعايي ما نشان خواهند داد به شدت مجازات مي كند .طبيعت به انسان توصيه مي كندكه فيلسوف باش اما در عين فيلسوف بودن انسان نيز باش.

5-اگر اكثريت مردم مدعي ترجيح فلسفه ساده به فلسفه دشوار و دقيق بودند بدون اينكه آن را مورد نكوهش يا تحقير قراردهند ،شايد رعايت رأي اكثريت و آزاد گذاشتن اشخاص براي لذت بردن از ميل و احساس خود بدون هيچ مخالفتي كار نادرستي نبود . ولي همان طور كه اغلب موضوع از آنچه كه هست پا را فراتر مي نهد تا جائي كه تمام استدلالات دقيق و يا آنچه كه اصطلاحا مابعدالطبيعه1 ناميده شده،كاملا مردود شمرده مي شود . اينجاست كه مابايد اقدام به رسيدگي كنيم و بدين مطلب توجه كنيم كه چه چيزي از سوي آنان مورد بهانه قرار گرفته.

ابتدا بايد اين مسئله را توضيح داد كه يك مزيت عمده فلسفه دقيق و پيچيده يا انتزاعي خدمتي است كه در حق فلسفه آسان و انسان دوست انجام مي دهد.فلسفه آسان بدون فلسفه انتزاعي هرگز به آن درجه كافي از دقت و ظرافت در احساسات ،احكام و براهين خود نخواهد رسيد . جملات ادبي چيزي نيستندجزتدريج اين نبوغ در ميان همه جامعه سرايت كرده و درستي و دقت مشابهي را در هر هنر و شغلي ارائه مي دهد . سياستمدار دورانديش جسارت بيشتري را در تقسيم بندي و توازن قدرت كسب خواهد كرد ، حقوقدان روش هاي بيشتر و اصول بهتري در استدلالات خويش بدست خواهد آورد ، سردار لشكر در نظام تصاويري از حالات و موقعيت هاي مختلف زندگي انسان كه با احساسات مختلفي مانندستايش يا نكوهش،مدح يا تمسخر،بر مبناي كيفيات امور الهام بخش ماهستند . هنرمندي در كار هنر شايستگي بهتري براي رسيدن به موفقيت دارد كه علاوه بر دارا بودن ميلي لطيف و انتقال سريع داراي شناختي دقيق از ساختار دروني ، طرز كار فاهمه 1و كنش هواي نفس باشد و انواع گوناگون عواطف را كه فرق بين و نيكي و پليدي را تشخيص مي دهد، بشناسد.هر قدر اين تحقيق و كاوش دروني مايه زحمت بشود، براي كساني كه با موفقيت به توصيف ظاهروآشكار زندگي و شيوه هاي آن مي پردازند واجب و ضروري به نظر مي رسد. كالبد شكافي زشت ترين و زننده ترين چيزها را در مقابل چشمان ما قرار مي دهد.اما اين علم براي نقاش هنگام ترسيم اندام ونوس و يا هلن مفيد است . هرچندكه نقاش غني ترين رنگهاي هنرش را به كار مي برد و به چهره هايش زيباترين و دلپذيرترين حالات را مي بخشد اما با وجوداين بايدتوجه خويش رابه ساختار دروني بدن انسان ، وضعيت ماهيچه ها ، ساختار و تركيب استخوانها و فايده و شكل  هر اندام معطوف كند . در هر حال دقت وظرافت براي زيبايي مفيد است و استدلال صحيح هم براي احساس لطيف . چه زشت است كه با تحقير كسي شخص ديگري را بستاييم .

به علاوه اگر در هر هنر يا حرفه اي، حتي آن حرفه هايي كه ارتباط بيشتري با زندگي و فعاليت ها دارند بنگريم ، آن روح دقت ،به هر نحوي كه بدست آمده باشد ، آنها را به حد كمال نزديكتر مي كند و همه را هر چه بيشتر به خدمت خواسته هاي جامعه درمي آورد؛ اگر چه يك فيلسوف ممكن است بدون غوغاي كسب و كار زندگي كند، اما اگر كساني نبوغ فلسفي را به دقت پرورش دهند به آموزشي خود نظم بيشتري خواهديافت و در طرح ها و برنامه ها ي خود و اجراي آنها احتياط بيشتري خواهدنمود . ثبات حكومت هاي مدرن بيش از حكومت هاي باستان و دقت و درستي فلسفه جديد بيش از فلسفه قديم پيشرفت نموده و احتمالا باز هم به همين نسبت پيشرفت خواهد كرد .

6-اگر سودي در تكرار اين مباحث نبود جداي از رضايتي كه نصيب حس معصوم كنجكاوي مي شد باز هم نمي بايست به دليل اينكه تنها ماحصل آ ن لذت هاي ناچيز، سالم و بي زياني است كه به نوع بشر عرضه شده، مورد تحقير واقع شود . بي نقص ترين و شيرين ترين راه زندگي طريق علم و يادگيري است وهركس كه بتواندمانعي را از سر راه بردارد يا چشم انداز تازه اي در آن بگشايد بايد به عنوان شخصي كه باني خير براي نوع بشر است ارج نهاده شود. گرچه ممكن است اين تحقيقات ،سخت و توانفرسا به نظر آيد اما اين انديشه ها و اذهان هم مانند جسم برخي از افراد كه با تمرينات سخت نيرومند و شاداب مي شود نياز به ممارسات متعدد دارد تا عموم مردم از آنچه كه ممكن است طاقت فرسا و پرزحمت باشد لذت ببرند . بدون ترديد تيرگي براي ذهن نيز مانند چشم رنج آوراست .لكن واضح نمودن ابهامات و به عبارتي روشني بخشيدن به ظلمت كه با مشقت همراه است قطعا بايد نشاط آور و لذت بخش باشد.

اما اين تيرگي و ابهام در فلسفه عميق و پيچيده نه تنها به خاطر پرزحمت بودن و ملال آور بودن آن ، بلكه به اين خاطر كه لاجرم منشأ نادرستي و خطاست مورد اعتراض واقع شده . بدون ترديد دقيق ترين و موجه ترين ايراد در اينجا بربخش مهمي از فلسفه اولي1 وارد است، و آن اين است كه اين مباحث را نمي توان به درستي يك علم دانست . بلكه يا برخواسته از تلاشهاي بي ثمر و خودخواهي انسان درموضوعاتي است كه كاملا دوراز دسترس فاهمه رسوخ نموده و يا ناشي از خرافات عوامانه است كه به خاطر ناتواني در دفاع از خويشتن در ميدان ،اين خاربنهاي نامرئي را براي پوشاندن و يا پنهان كردن ضعف خويش سپر قرار مي دهند. اين دزدان، از دشت رانده شده و به بيشه گريخته شده اند و در كمين اند تا ناخوانده به هر قسمت بي حفاظي از ذهن وارد شده تا با وحشت و تعصب مذهبي نيروي فكري را از پاي در آورند . قوي ترين رقيب اگر لحظه اي درنگ كندموردظلم وتعدي واقع مي شود وچه بسيار كسان كه با بزدلي و حماقت خود دروازه هاي ذهن خويش را به روي دشمن بازمي كنند و با رضايت و رغبت و كرنش و اطاعت او را همچون فرمانرواي مشروطه خود مي پزيرند.

اطلاعات بیشتر

نوع فایل

word

تعداد صفحات

142

حجم فایل

1.77 مگابایت

نقد و بررسی‌ها

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “مقاله درباب فاهمه بشری”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.