مهمترين شيوه در اين محور، تعيين زمان دقيق فعاليتهاى تبليغى بر اساس محاسبه شرايط و امكانات موجود است. پيامبر(ص) با الهام از آيات الهى، تبليغ بى وقفه دين را باترتيب زمانى منطقى آغاز نمود و استمرار بخشيد. در مورد مراحل اصلى دعوت پيامبر، ميان سيرهنويسان اندكى اختلاف نظر وجود دارد… پیشنهاد می کنیم ادامه این مطلب مفید و ارزشمند را در مقاله سیری در سیره نبوی دنبال نمایید. این فایل شامل 42 صفحه و در قالب word ارائه شده است.
مشخصات فایل سیری در سیره نبوی
عنوان: سیری در سیره نبوی
فرمت فایل : word (قابل ویرایش)
تعداد صفحات : 42
حجم فایل : 53 کیلوبایت
بخشی از مقاله سیری در سیره نبوی را در ادامه مشاهده خواهید نمود.
زمانبندى مراحل مختلف دعوت
مهمترين شيوه در اين محور، تعيين زمان دقيق فعاليتهاى تبليغى بر اساس محاسبه شرايط و امكانات موجود است. پيامبر(ص) با الهام از آيات الهى، تبليغ بى وقفه دين را باترتيب زمانى منطقى آغاز نمود و استمرار بخشيد. در مورد مراحل اصلى دعوت پيامبر، ميان سيرهنويسان اندكى اختلاف نظر وجود دارد؛ گروهى مثل طبرى و ابن هشام همان دومرحله مشهور دعوت نهانى و آشكار مكه را مطرح مىكنند و گروهى نظير يعقوبى به سهمرحله معتقدند؛ يعنى مرحله انذار خويشاوندان را پيش از دعوت علنى، مرحلهاى جدا دانستهاند(1)، كه با توجه به نزول دو آيه جداگانه در باب دعوت عشيره و دعوت همگانى و اقدام مجزاى رسولخدا(ص) براى هر يك، نظريه دوم صحيحتر به نظر مىرسد. بنابراين مراحل اصلى دعوت پيامبر بهويژه در مكه عبارتند از:
1.دعوت مخفى و انفرادى:
فراخواندن يكايك افراد مستعد و اسلام آوردن عدهاى از اصحاب، پس از نزول آيه <قم فانذر» كه بنا به روايتى كه در طبقات ابن سعد ذكرشده، اين دعوت سه سال طول كشيده است.(2) از امام صادق(ع) نقل شده كه فرمود:پس از نزول وحى، رسولخدا(ص) سيزده سال در مكه بماند كه سه سال آن با دعوت محتاطانه و پنهانى گذشت و او آشكارا تبليغ نمىكرد تا آن كه خداوند فرمان علنى دعوت را فرمود پس پيامبر دعوت خود آشكارا ادامه داد.(3)نيز به روايت طبرى، حضرت رسول از ابتداى نبوت تا سه سال به طور نهانى دعوت مىكرده است، تا آن كه مأمور به اظهار دعوت شد و آيه <فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ المُشْرِكِينَ»(4) و آيه <وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الأَقْرَبِينَ»(5) فرود آمدند.(6) درباره فلسفه اين شيوه تبليغى، نويسنده فروغ ابديت مىنويسد:
افراد پخته و عاقل و دانا، همواره در راه نيل به مقاصد خود از همين طريق وارد مىشدند و رهبر عالى قدر اسلام از همين اصل مسلم استفاده نمود و سه سال تمام، بدون شتابزدگى در تبليغ آيين خود مىكوشيد و هر كس را كه از نظر فكر و استعداد، شايسته و آماده مىديد، كيش خود را به او عرضه مىداشت… در ظرف اين سه سال ابداً دست به دعوت عمومى نزد و فقط با افراد، تماسهاى خصوصى برقرار مىكرد.(7)از جمله نتايج اتخاذ اين شيوه اين بود كه <سران قريش، در اين سه سال، كوچكترين جسارتى به پيامبر نمىكردند و همواره ادب و احترام او را نگاه مىداشتند و او نيز ظرف اين مدت از بتان و خدايان آنها آشكارا انتقاد نمىكرد.»(8)
2.مرحله انذار عشيره با نزول آيه أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الأَقْرَبِينَ :
در اين مرحله كه ميان مرحله دعوت مخفى آشكار واقع گرديد و مدت آن كوتاهتر از دو مرحله ديگر بود، پيامبر(ص) سعى در تشكيل نخستين صف ايمانى و خط دفاعى در مقابل دشمنىهاى روزافزون مشركان لجوج داشت. در اين مرحله، پيامبر با يارى جستن از تعلقات قبيلهاى خويشانش، سعى در جلب حمايت آنان نمود. هرچند اتخاذ اين شيوه در باره خويشاوندان پيامبر توفيق كامل نيافت و تنها دو عضو از آنان به او گرويدند (خديجه و على)، اما اين از اهميت اين شيوه نمىكاهد، بهويژه اين كه در دعوت پيامبران ديگر نيز به كار رفته و موفقيت آميز بوده است. بههرحال تلاشى براى تشكيل هسته مركزى دعوت با حضور گروهى است كه علاوه بر قرابت ايمانى، تعلق نسبى و خونى نيز با صاحب دعوت دارند.
3.مرحله دعوت آشكار و همگانى:
با نزول آيه <فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ المُشْرِكِينَ * إِنّا كَفَيْناكَ المُسْتَهْزِئِينَ»(9)، فرمان دعوت آشكار و تبليغ علنى به پيامبر رسيد و پيامبر و نو مسلمانان مرحله جدىترى از دعوت را آغاز كردند كه قهراً مستلزم درگيرىها و موضعگيرىهاى خصمانه از سوى جامعه بتپرست مكه بود، اما آوازه اسلام و قدرت مسلمانان به حدى رسيده بود كه بتوانند على رغم تهديدها و شكنجهها، نداى توحيد را حداقل به گوش تمام اعضاى جامعه خود برسانند. <علامه جعفر مرتضى» در اين باره مىنويسد:پس از آن كه پيامبر(ص)، بستگان نزديك خود را انذار كرد و پس از انتشار قضيه نبوت در مكه كه قريش، جدى بودن آن را درك كرد و حملههاى خود را عليه آن شروع كرد، خداوند به پيامبر فرمان داد تا دعوت خويش را علنى سازد و حتى از قريش بخواهد كه تسليم پروردگارشان شوند و اسلام را بپذيرند… پس آيه فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ نازل گرديد.(10)وى ادامه مىدهد:پس از گذشت سه سال نخست بعثت، مرحله جديد و مهم و دشوارترى كه مرحله علنىشدن دعوت به خداى تعالى است فرا رسيد. اين مرحله ابتدا از يك محيط نسبتاً كوچك آغاز شد.(11)در خصوص چگونگى آغاز دعوت علنى و همگانى، روايات متفاوتى نقل شده است كه مكان و كيفيت آن را با اختلاف بيان مىكند و ما به نقل دو روايت بسنده مىكنيم؛ در تفسير الدر المنثور آمده است:پيامبر بر بالاى كوه صفا ايستاد و قريش را ندا داد. چون اجتماع نمودند چنين فرمود: اگر به شما خبر دهم كه گروهى در پايين كوه بر ضد شما جمع شدهاند آيا مرا تصديق مىكنيد؟ گفتند: آرى، تو پيش ما متهم نيستى و ماهرگز از تو دروغى نشنيدهايم. فرمود: پس شما را به عذاب دردناك هشدار مىدهم… ابولهب برخاست و بانگ بر او زد و گفت: همين امروز بميرى! آيا براى اين امر مردم را گرد آوردهاى؟! مردم از اطراف او پراكنده شدند و خداى تعالى اين آيه را نازل فرمود: <تَبَّتْ يَدا أبِى لَهَبٍ وَ تَبَّ.»(12)مطابق روايت فوق، حضرت دعوت علنى را با يك زمينهسازى و اخذ اقرار قبلى بر قبول انذار و سپس با يك انذار صريح شروع كرده كه درس آموز مبلّغان است. مؤلف نورالثقلين نيز مىنويسد:آن حضرت بر بالاى سنگى ايستاد و فرمود: اى گروه قريش! اى خلق عرب! شما را به لااله الا الله و رسالت خويش دعوت مىكنم و به شما فرمان مىدهم كه بتها و شريكها را رهاسازيد و دعوت مرا اجابت نماييد تا مالك تمام عرب شويد و عجم به دين شما درآيد و در بهشت از سلاطين گرديد. مردم او را مورد استهزا قرار دادند و گفتند: پسر عبدالله دچار جن شده اما به خاطر موقعيت ابوطالب اقدامى عليه او نكردند.(13)بر پايه اين روايت، آغاز دعوت همگانى پيامبر بر محور بشارت دادن به نعمتهاى دنيوى واخروى استوار بوده است.
شروع دعوت از خانواده و نزديكان
در ميان همه مردم، بستگان هر مبلّغ پيش از ديگران با پيام دعوت آشنا مىشوند. قرابت قومى نيز باعث نزديكى افكار مىشود. پس امكان اقناع آنان بيش از ديگران وجود دارد. بهعلاوه آن كه، قرآن مسؤوليت هدايت، ارشاد و كمك به خانواده را لازمتر از هدايت و يارى ديگران مىشمرد؛ <قُواْ أنْفُسَكُمْ وَ أهْلِيكُمْ نارَاً.»(14)از اين روست كه نخستين مؤمن به رسالت پيامبر(ص) همسر او خديجه است و دومين، پسر عم و دست پرورده دامان نبى، على بن ابىطالب، كه مسلماً اين قرابت و خويشى، هرگز از ارزش و عمق ايمان آن دو نمىكاهد. اين شيوه ضمن آن كه چتر حمايتى نسبتاً كارسازى را براى پيامبر فراهم مىكند، پاسخگوى برخى از شبههها و انتقادهاى محتمل نيز است.پس از افراد خانواده و بستگان نزديك، نوبت به بستگان و خويشان دورتر مىرسد كه پيامبر در مرحله انذار عشيره به دعوت آنها پرداخت و براى اقناع آنان، تلاشى وسيع صورت داد. عباس زرياب در اين باره مىنويسد:
بنابر آنچه از مجموع روايات مختلف برمىآيد، حضرت، بزرگان قريش را دعوت كرد و از رسالت خود با ايشان سخن گفت و گويا گرچه هيچكدام اين دعوت را نپذيرفتند، اما سخنى درشت نيز به او نگفتند، جز ابولهب عمّ پيغمبر كه خطاب به بنىهاشم گفت: اىپسران عبدالمطلب ! اين زشت است، پيش از آن كه ديگران جلو او را بگيرند، شما جلوش را بگيريد. زيرا اگر در آن وقت كه ديگران بخواهند او را بگيرند، شما او را تسليمكنيد، تن به خوارى دادهايد، و اگر بخواهيد از او پشتيبانى كنيد كشته مىشويد. ابوطالب گفت: به خدا تا زنده هستيم از او پشتيبانى خواهيم كرد.(15)
گسترش دعوت بر اساس شرايط
اين جنبه از بطن دو شيوه گذشته استنباط و استخراج مىشود، بدين ترتيب كه انتقال از يكمرحله و ورود به مرحله ديگر، همواره در تبليغ حكيمانه نبوى بر پايه دلايلى بوده است كه مىتوان ازجمله، به تغيير شرايط، شدت و ضعف دشمنى و عناد مشركان و يا وضعيت خانوادگى و پشتوانه حقوقى رسولخدا اشاره كرد. مبلّغ حكيم وظيفه دارد ضمن حفظ روحيه پشتكار و تلاش بىوقفه و پىگيرى اهداف مقطعى نگاه اصلى را متوجه هدف نهايى گرداند و اين مهم مستلزم اتخاذ شيوههاى انعطافپذير و قابل تغيير در مسير دعوت است.پيامبر بزرگ اسلام، بر اين اساس در هر مقطع با در پيش گرفتن شيوههاى جديد، موجبات گسترش دعوت را فراهم مىآورد؛ آنگاه كه به هيچ روى امكان تبليغ دين نبود، تنها با رفتار موحدانه خود و عبادت حنيفانه و عدم احترام بتها و التزام به فضايل اخلاقى به تبليغ عملى مىپرداخت و آن زمان كه ابلاغ دين به تك تك افراد ميسر شد، به اين كار آغاز كرد، اما اظهار دين ميسر نبود. در مقطع بعد، توانست برخى از مظاهر مسلمانى از جمله طواف و نماز به شيوه مخصوص را در كنار كعبه به نمايش بگذارد. در كتاب سيره رسول الله آمده است:پس از اسلام آوردن عمر بن الخطاب، مسلمانان جرأت يافتند و تكبيرگويان از خانه <ارقم بن ابى الارقم» بيرون آمدند و به طواف كعبه رفتند.(16)آنگاه كه به حمايت حقوقى ابوطالب و حمايت مالى خديجه پشتگرم بود به نيكى از آن بهره برد و چون آنها را از دست داد نوعى هجرت را براى حفظ انجمن نومسلمانان مقرر كرد وبه شِعب پناه آورد كه چنان كه تاريخ مىگويد، استقامت مسلمانان در محاصره اقتصادى شعب ابىطالب تا حدودى مشركان را تحت تأثير قرار داد. زمانى نيز كه خطر همه جانبه، مسلمين را تهديد مىكرد و ناچار شد راه گريزى به بيرون از قلمرو مشركان بيابد، عدهاى از آنان را به حبشه فرستاد. اين اقدام موفق، شناخت كامل پيامبر را از اوضاع پيرامون خود نشانمىدهد.نمونه ديگر را در تغيير سياست تبليغى پيامبر پس از انذار عشيره مىبينيم؛آن حضرت كه در ابتدا مأمور بود به خويشان نزديك وعشيره اقربين خود يعنى خاندانهاى قريش هشدار و انذار دهد، چون سرسختى ايشان را دربرابر اسلام و پافشارى ايشان را بر كفر و ضلال ديد و مرگ ابوطالب، بزرگترين حامى خود را ازدست داد، به فكر تبليغ طوايف و قبايل ديگر عرب افتاد و از نزديكترين قبيله نيرومند و ثروتمند عرب يعنى ثقيف آغاز كرد.(17)پس از نوميدى از ايمان مردم مكه و طايف، در شيوه تبليغى خود تجديد نظر نمود و درصدد بسط دعوت در سرتاسر عربستان و خروج از بن بست محدوده قبايل قريش برآمد. اما اين كار نيز به خاطر هم پيمانىهاى متعدد آنها با قريش و بى ياور بودن رسولخدا(ص)، اقدامى خطرناك به شمار مىرفت. از اين رو پيامبر تصميم گرفت در موسم حج به قبايل مختلف مراجعه كند تا در پناه بنىهاشم و بقيه تازه مسلمانان، تبليغ مؤثرترى انجام دهد.
بر پا نمودن پايگاههاى تبليغى
برپايى محل يا مراكزى براى تبليغ، موجب تمركز بخشيدن به كار دعوت مىشود و از فعاليتهاى پراكنده و بى نتيجه جلوگيرى مىكند. در دعوت رسولخدا(ص)، پايگاههاى پرجاذبهاى براى سازماندهى و هدايت مردم در نظر گرفته شده است. در ابتداى دعوت پنهانى، مشهور است كه خانه <ارقم بن ابى الارقم» نخستين پايگاه دعوت پيامبر اسلام بوده و مسلمانان نخستين، آيين اسلام و آموزشهاى قرآنى را در آنجا فرا گرفتهاند؛پس از آن كه ارقم اسلام آورد و به قول خودش، هفتمين نفرى بود كه ايمان آورده بود، خانه خود را در اختيار حضرت رسول و يارانش قرار داد و عده زيادى در اين خانه اسلام آوردند و حتى اسلام اشخاص در آن، نوعى تاريخ گذارى هم شد… اين خانه در دامنه كوه صفا قرار داشت و به همين جهت، دارالاسلام خوانده شد.(18)پس از آن كه دعوت پيامبر علنى گرديد، مسلمانان تا آنجا كه مىتوانستند از پايگاه تبليغى عمومى مسجدالحرام براى فعاليتهاى ارشادى بهره جستند، مسلماً طواف و نماز و عبادات ديگر مسلمانان در مسجدالحرام با شيوه خاص اسلامى، مىتوانست بيش از هر مكان ديگر به تأثيرگذارى دعوت يارى رساند.در بدو ورود پيامبر به مدينه، مسجد قبا برپا گرديد و مركز دعوت نبوى قرار داده شد، تا آن كه مسجد مدينه به عنوان مهمترين مقر دعوت، به دست با كفايت پيامبر و ياران ساخته شد و منشأ بزرگترين تحولات دينى، سياسى، اجتماعى و علمى و حتى نظامى در جهان گرديد. نكته اساسى در كيفيت و دامنه بهرهبردارى پيامبر از اين پايگاه تبليغى است؛ مركز نشر احكامالهى، قضاوت و داورى، جايگاه وعظ و ارشاد و تعليم و تحقيق، پايگاه آمادگى رزمى و توجيه سياسى، محل تصميمگيرى و شورا، مصلاى جماعت و محل عبادت و اعتكاف درهمه اوقات و سرانجام پناه هر بى پناه. اينها ازجمله كاركردهاى مسجد در زمان رسولخدا(ص) بود.
هجرت
از جمله اقدامات حضرت رسول(ص) كه مصداق بارز ابتكار عمل و انعطافپذيرى در اتخاذ شيوه و استفاده از فرصتهاست، موضوع هجرت مىباشد. پيامبر، با ابتكار هجرت، به همه مبلّغان آموزش داد كه چگونه از شرايط فشار و اختناق، راهى به چشماندازهاى دعوت آزادانه بگشايند، نه آن كه با ماندن در محيط فشار، راضى به ركود دعوت شوند.زمانى كه همه عرصهها بر پيغمبر تنگ شد و خود را بدون پشتوانه احساس كرد و دندانهاى اشراف قريش را تيزتر ديد، با روشن بينى و مطالعه دقيق شرايط مكه و مناطق مجاور، چگونگى اجراى اين شيوه را با احتياط سنجيد و در نهايت گروه نخست مهاجران را به حبشه فرستاد و پس از وفات خديجه و ابوطالب، خود، سفرى هجرتوار به طايف كرد و از آن نتيجهاى نگرفت و حتى با دشوارى (با جوار يكى از مشركان) به مكه بازگشت.حضرت مىخواست ياران او مدتى از آزار و استهزا و تعقيب قريش در امان باشند، تا شايد زمانى فرا برسد كه عده مسلمانان بيشتر و براى اسلام و تبليغ آن محيط امن ترى بهوجود آيد.(19)بر اين اساس دو علت براى مهاجرت وجود داشته؛ يكى در امان بودن از خطر و دوم، امكان تبليغ بيشتر. امّا برخى علت اصلى هجرت را عمدتاً دريافتن پايگاه جديدى براى دعوت خلاصه كردهاند:
هجرت پيامبر به مدينه، پس از زمينهسازى و آمادگى كامل و دقيق و در شرايطى بسيار حساس و تعيين كننده صورت گرفت، موقعيتى كه هجرت را يكى از مراحل خط سير دعوت الهى اسلام قرار داد. چه، عكس العمل ها و اقدامات قريش در مكه، عملاً به ركود نسبى دعوت اسلامى انجاميده بود، هرچند افرادى، پيوسته وارد اسلام مىشدند.(20)سيد قطب بر اين عامل بسيار تأكيد دارد كه ادامه مىدهد:
بدين ترتيب، رسولخدا پايگاهى ديگر غير از مكه را نياز داشت كه حامى اين اعتقاد و عاملى براى خروج از دوران بحران تبليغ باشد و آزادى پيروان را تأمين نمايد و اين به نظر من، مهمترين و نخستين عامل هجرت پيامبر بود. اينان، براى حفظ جانشان به هجرت نرفتند، بلكه براى ايجاد پايگاه و انتقال دعوت روانه شدند، چون همگى داراى قبيله و پشتوانه اجتماعى و حقوقى نيز بودند.(21)به هر حال، علت اين هجرت هر چه بوده باشد، كاركرد تبليغى آن غير قابل اغماض و تأثير آن در روند دعوت اجتناب ناپذير است. رسول اكرم(ص) با اين اقدام، گامهاى اوليه را براى گسترش دعوت به تمام مناطق با استوارى برداشت؛ مسلمانان مهاجر، پس از چند ماهى ترويج آيين مسلمانى، با شنيدن خبر دروغين سجده قريش و اسلام آوردن آنها بازگشتند، اما بنا به روايت واقدى؛پس از بازگشت، قريش برايشان بيشتر سخت گرفتند و خويشان ايشان، بر ايشان ظلم و ستم روا داشتند و مسلمانان آزار و سختى ديدند. پس حضرت رسول اجازه فرمود كه براى بار دوم به حبشه مهاجرت كنند و اين خروج دوم، پررنجتربود.(22)از همه مهمتر، هجرت آن حضرت به مدينه است. در هجرت به مدينه كه در سال سيزدهم بعثت صورت گرفت، اولين نكته، انتخاب يثرب پس از بررسى و مطالعه دقيق است كه بايستى در آن تمام ملاحظات اجتماعى و سياسى در نظر گرفته شود. ديگر اين كه سبب اصلى هجرت، عدم امنيت براى ادامه دعوت، به ويژه به خطر افتادن جان پيامبر و مركزيت دعوت با توطئه مردان قبايل مختلف مكه بوده است.
اخذ بيعت از ياران
چنان كه قبلاً يادآور شديم، پيامبر اسلام در موسم حج به نزد قبايل مختلف مىرفت و از آنها مىخواست به دعوت حق گرويده، از پرستش بتها دست بردارند. در سال يازدهم بعثت، در همان موسم، شش يا هفت نفر از مدينه از قبيل خزرج در عقبه اولى واقع در منا با پيامبر ملاقات كردند و پس از شنيدن دعوت الهى، با توجه به سابقه ذهنى نسبت به ظهور پيامبر جديد كه از زبان يهود مدينه شنيده بودند، آن را پذيرفتند. اين عده در مدينه، آيين جديد را ترويج كردند، به طورى كه خانهاى در مدينه نماند كه از پيغمبر سخن به ميان نيايد.
در سال بعد، دوازده تن از مدينه كه افراد سال قبل نيز در ميان آنان بودند در همان عقبه اولى به زيارت پيامبر نايل شدند. اينان نيز كه چند نفرشان از قبيله اوس بودند، بيعت كردند. اين همان بيعت يا پيمان اول عقبه است.(23) اقدام مهم تبليغى رسولخدا در اين موقعيت، اعزام مصعب بن عمير براى نمايندگى خود و آموزش دين و قرآن است كه بهرهبردارى مناسب از موقعيت را حكايت مىكند.مصعب، پس از تبليغ مستمر و موفق خود، در موسم حج سال بعد، به همراه 75 نفر مسلمان مدنى به مكه آمد. آنان خواستار ملاقات با پيامبر و بيعت شدند. رسولخدا، وعده اواخر شب در جنب عقبه اولى را معين فرمود. در آنجا پس از گفتوگوهايى صميمانه از آنان پيمان وفادارى و حمايت و تلاش در راه دعوت اسلام گرفت و به پيمان دوم عقبه و پيمان جنگ و پيكار (بيعةالحرب) شهرت يافت.(24)با اندك مطالعه و دقت در تاريخ اسلام روشن مىشود كه اين اقدامات و پيمانهاى متعاقب آن، تأثير شگرفى در گسترش حساب شده دعوت و بهويژه فراهم شدن زمينه براى هجرت تاريخساز حضرت بر جاى نهاد.از سوى ديگر، با توجه به شرايط خاص اجتماعى عربستان واهميت حلف و پيمان در ميان عرب جاهلى به عنوان تنها عامل ثبات ومسالمت و ضامن همزيستى ميان قبايل و تيرههاى مختلف، حساسيت و اهميت اين بيعتها آشكارتر مىگردد.
بخش دوم:
مدارا و نرمش در برخورد و معاشرت
پاسخ آرام به شبهه ها و تهمت ها
تاريخ اسلام بيانگر آن است كه زشتترين نوع برخورد از جانب مشركان و سران قريش با پيامبر بزرگوار اسلام صورت گرفت و شخصيت بى نظيرش آماج تيرهاى تهمت و دشنههاى دشنام كوردلان واقع گرديد، اما پاسخ آن حضرت، پيوسته همراه با كرامت نفس و برخاسته از مجد و بزرگمنشى ويژه او بود. اين خصلتى است كه خداوند به سبب آن بر پيامبر منّت گذاشته است: أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ؛ آيا ما به تو شرح صدر عطا نكرديم. نگاهى به مناظره و گفتوگوها و حوادث پيش آمده ميان پيامبر و مخالفان، بويژه جريان مباهله و گفتوگو با يهود و نصارا وهمسخنى با برخى از اشراف قريش، حاكى از اين معناست. به عنوان مثال، ابن هشام در سيرهاش مىگويد:علما و احبار يهود، از پيامبر، بسيار پرسشهاى عيب جويانه و معاندانه مىكردند و شبهاتى به منظور خلط حق و باطل مطرح مىساختند و پيامبر با راهنمايى قرآن، به طور كامل پاسخ آنها را مىداد، مؤمنان نيز مسايلى درباره حلال و حرام مىپرسيدند كه پاسخ كافى داده مىشد.(25)همچنين در بحارالأنوار روايت شده است:
زن ابولهب كه عادت داشت خاشاك در راه پيغمبر بريزد و حطب بر دوش كشد (برخى مفهوم اين عبارت را سخن چينى دانستهاند) پس از نزول سوره تبّت به مسجدالحرام آمد و دنبال پيامبر مىگشت تا پاسخش بگويد. اما او را نيافت. پيامبر آيهاى خواند و به واسطه آن از ديد او پنهان شد. قرآن مىفرمايد: وَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآن جَعَلْنا بَيْنَكَ وَبَيْنَ الَّذِينَ لايُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ حِجاباً مَسْتُوراً.(26)پس نزد ابوبكر ايستاد و گفت: يا ابابكر! شنيدهام دوستت مرا هجو كرده است… وحتى در جايى از اسماء بنت ابى بكر نقل شده چون اين سوره فرود آمد، ام جميل، زن ابولهب مىگفت: مُذَمَّماً اَبَيْنا وَدينَه قَلَيْنا وَ اَمْرَهُ عَصَيْنا، اما پيغمبر در پاسخ اين همه سمپاشى و تبليغات سوء فرمود: خدا (مكر اينان را) از من دور گرداند. اينها مذمت شده (مُذمَّم) را سرزنش مىكنند در حالى كه من ستوده (محمد) هستم (يعنى خطاب آنها به من نيست و اين برخورد از نوع وإذا خاطَبَهُمُ الجاهِلونَ قالوا سَلاماً بود).(27)
مؤلف كتاب الاحتجاج نيز در ضمن نقل يكى از مناظرههاى پيامبر با مشركان به نقل از امام حسن عسكرى(ع) چنين مىنويسد:
سپس رسولخدا در پاسخ شبههها وتهمتهاى عبدالله بن ابى اُميّه مخزومى فرمود: <امااين كه گفتى: ما أنْتَ إلّا رجلٌ مسحورٌ (تو نيستى جز مردى سحر شده)، چگونه منچنين باشم در حالى كه شما نيك مىدانيد از حيث قدرت تشخيص و تفكر از شما بالاتر هستم. آيا در زمانى كه ميان شما از هنگام تولد تا چهل سالگى بودهام از من عيبى يالغزش يا دروغى يا خيانتى يا خطايى در سخن يا نظر بيجايى ديدهايد؟! آيا گمانمىكنيد يك نفر مىتواند با اتكا به خود اينگونه باشد يا نيازمند حول و قوه الهى است….»(28)علاوه بر اين، در سيره پيامبر بارها اتفاق افتاده كه كسى با پرخاش و خشونت با او برخوردكرده و آن حضرت نه تنها عكس العمل خشنى نشان نداده بلكه ضمن برآوردن حاجت او، اصحاب خود را نيز كه قصد مقابله به مثل داشتهاند از رفتار تند بازداشته است.
مرونت و آسانگيرى در مسايل شخصى
در بحث شيوه سازشناپذيرى پيامبر در اصول، به اين شيوه نيز اشاره شد. پيامبر(ص) در زندگى فردى، معاشرتها و برخوردهاى خود با ديگران، به سادگى از آنچه در اختيار داشت مىگذشت و هرگز درباره ديگران سختگيرى نمىكرد، به طورى كه برخى نويسندگان تسامح و نرمش اخلاقى را يكى از اصول و محورهاى حاكم بر شيوههاى دعوت و زندگى او شمردهاند.(29)استاد شهيد مرتضى مطهرى مىگويد: <پيغمبر در مسايل فردى و شخصى، نرم و ملايم بود نه در مسايل اصولى.» و در ادامه، دو نمونه از نرمش پيامبر در مسايل فردى و صلابتش در مسايل اصولى را بيان مىكند؛ به عنوان نمونه مسامحه و نرمى پيامبر داستان آن يهودى مدعى را نقل مىكند كه با خشونت ادعايى عليه پيامبر مطرح كرد و موضوع به نزد قاضى كشيده شد و حكم به نفع يهودى دروغپرداز صادر شد، اما پيامبر اين خشونت و قضاوت را تحمل كرد، تا آن كه وجدان آن يهودى به خود آمد.(30)
از لحاظ معاشرتهاى فردى، از انس بن مالك روايت شده كه <مدت نه سال در خدمت پيامبر بودم اما به ياد ندارم هيچگاه گفته باشد چرا فلان كار را انجام ندادى و هرگز در كارى از من عيب نگرفت.»(31)از طرفى به مبلّغ اعزامى خود به يمن، مَعاذ بن جبل، دستور مىدهد كه: يا مَعاذ يسِّر ولاتُعَسّروبَشِّرولاتُنفِّر؛(32) اى معاذ، آسان بگير و سخت گيرى مكن و مژده بده و مردم را بيزارمكن. چه، در دعوت، آسانگيرى، كليد موفقيت است. همچنين در جايى به تمام اصحاب خود، سفارش آسانگيرى مىكند: يَسّروا و لا تُعَسّروا و بَشّروا ولاتُنَفِّروا.(33) و به چندين بيان، شريعت خويش را مبتنى بر تسامح و مدارا و سهولت معرفى نمود؛ پيامبر(ص) خطاب به عثمان بن مظعون فرمود:
يا عثمان، لم يُرسِلْنى اللهُ تعالى بالرُهبانية ولكن بَعَثَنى بالحَنِيفِيّة السَهْلَة السَمْحَة؛(34)
اى عثمان، خداوند متعال مرا با رهبانيت نفرستاده بلكه مرا به شريعت و دين حنيف و آسان و با گذشت مبعوث كرده است.
از ديگر صفات بارز آن حضرت كه از مدارا و نرمخويى او سرچشمه مىگيرد در عبارت زير به چشم مىخورد:
<ان الله أرْسَلَنى مُبَلِّغاً و لم يُرْسِلْنى مُتَعَنِّتاً؛(35)
خدا مرا براى تبليغ فرستاده نه براى سرزنش و عتاب و عيبجويى.
و در جايى خود را مانند پدر براى امتش قلمداد مىكند: إنّما أنا لكم مثلُ الوالِدِ لِوَلَدِهِ؛(36) همانا من براى شما چون پدر براى فرزندان هستم. روشن است كه چنين خصلتهايى، تا چه اندازه در نرم كردن دل مخاطبان و قبول دعوت مؤثر و نافذ خواهد بود.
اگر اين رفق و مدارا نبود احساسات دلها پيرامون او گرد نمىآمدند و اگر اين بردبارى و حلم زايدالوصف و رعايت عواطف و صميميت و تواضع با مردم نبود هرگز اين تأثير در نفوس امكانپذير نمىگشت و جانهاى آدميان با او همراه و پذيراى وحى الهى نمىشدند.(37)
ارتباط صميمى با همگان
رفتار پيامبر با مردم، اعم از مؤمن و كافر از موضع شفقت و مهرورزى و دوستى خالصانه بود. او مشركان را به مثابه بيمارانى مىنگريست كه نيازمند پرستارى دلسوز براى معالجه و مداوايند؛ طبيبى كه دردشان بشناسد و مرهمى بر آن بنهد، در نظر او مؤمنان نيز همواره محتاج مراقبت حكيمانه به منظور رشد ايمان و سلوكشان مىباشند. بدين جهت، پيامبر در صدد ايجاد ارتباط صميمى و طرح دوستى خالصانه باآنان بود؛ شفقت بر منحرفان در جهت نرم كردن دل و آماده كردن آنان براى پذيرش دعوت و دوستى عميق بامؤمنان با هدف تخلّق بيش از پيش آنان به فضايل اعتقادى و اخلاقى.ترديدى نيست كه اين شيوه مبتنى بر اصولى پذيرفته شده در روانشناسى و علم تربيت است. هرگاه دل انسان به صاحب عقيده و مرامى مايل گشت و الفت و تعلّق باطنى ميان آن دو برقرار شد، پذيرش عقيده به آسانى صورت مىگيرد، برخلاف آن كه ميان دو طرف، نفرت و شقاق باشد.نمونه ارتباط صميمى با مشركان را در داستان عدّاس، غلام شيبه و عتبه شاهديم؛ وقتىپيامبر از اسلام آوردن قبيله ثقيف نااميد شد و به حال نوميدى به خدا پناه آورد و عتبهوشيبه او را ديدند و به غلام نصرانى خود، عدّاس گفتند كه از او پذيرايى كند. مطابق نقل ابنهشام:عدّاس چنان كرد و طبقى از انگور پيش رسولخدا آورد. پيامبر چون بر آن خوردنى دست گذاشت، بسمالله گفت. عدّاس نگاهى به پيامبر كرد و گفت: به خدا سوگند؛ كسى در اين سرزمين چنين كلامى نمىگويد. پيامبر(ص) فرمود: <تو از چه سرزمينى هستى و دين تو چيست؟» گفت: نصرانىام و از اهل نينوا. پيامبر فرمود: <از شهر مرد صالح، يونس بن متى.» عدّاس گفت: چطور يونس بن متى را مىشناسى. فرمود: <او برادر من است و من و او هر دو پيامبريم.» عدّاس خود را در آغوش پيامبر افكند و سر و دست و پايش را بوسيد.(38)
روايت زير در كيفيت برقرارى ارتباط صميمى مؤمنان با پيامبر بس گوياست:از امام صادق(ع) روايت شده كه فرمود: رسولخدا نگاههاى خود را به تساوى ميان اطرافيان تقسيم مىكرد. او هيچگاه پاى خود را پيش يارانش دراز نكرد و چون مردى از اصحاب با او مصافحه مىنمود، پيامبر قبل از او دستش را عقب نمىكشيد. و چون به اين موضوع پى بردند، هنگام مصافحه، دستش را كمى مايل مىكرد، پس آن مرد، دستش را كنار مىكشيد.(39)همچنين از على(ع) روايت شده است:رسولخدا(ص)، هر گاه كسى را افسرده مىديد با خوشرويى و مزاح او را شادمان مىساخت و مىفرمود: <خداوند، كسى را كه در حضور برادرانش روى ترش كند دوست نمىدارد.»(40)باز در سخنان امير مؤمنان است كه فرمود: و كان ألْينَهم عَريكةً و أكرمَهُم عِشرةً؛(41)
فهرست مطالب مقاله سیری در سیره نبوی, در ادامه قابل مشاهده می باشد.
- بخش اول : مرحلهبندى تبليغ وبهرهبردارى از فرصتها و موقعيتها3
- فصل اول: زمانبندى مراحل مختلف دعوت4
- 1دعوت مخفى و انفرادى 4
- 2 مرحله انذار عشيره با نزول آيه أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الأَقْرَبِينَ 5
- 3 مرحله دعوت آشكار و همگانى5
- فصل دوم: شروع دعوت از خانواده و نزديكان6
- فصل سوم: گسترش دعوت بر اساس شرايط7
- فصل چهارم: بر پا نمودن پايگاههاى تبليغى9
- فصل پنجم: هجرت10
- فصل ششم: اخذ بيعت از ياران11
- بخش دوم : مدارا و نرمش در برخورد و معاشرت13
- فصل اول:پاسخ آرام به شبههها و تهمتها14
- فصل دوم: مرونت و آسانگيرى در مسايل شخصى15
- فصل سوم:ارتباط صميمى با همگان17
- فصل چهارم: تحمل ايذاى مشركان و حتى مسلمانان19
- بخش سوم: ابراز محبت و جلب اعتماد21
- فصل اول: اعطاى بخشش و هديه به افراد و قبايل22
- فصل دوم: خوشبينى به مؤمنان22
- فصل سوم: عفو و گذشت زايد الوصف23
- فصل چهارم: مشورت با مؤمنان25
- فصل پنجم: ترويج فرهنگ اخوت27
- فصل ششم: مواسات و كمك به هر نحو ممكن28
- بخش چهارم: هماهنگى با مخاطبان در معيشت29
- فصل اول: ساده زيستى30
- فصل دوم: پرهيز از تكلّف و تشريفات30
- بخش پنجم: ادب و احترام وافر دربرابر مردم32
- فصل اول: احترام به كودكان33
- فصل اول: احترام به همه اقشار و طبقات34
- پي نوشت ها35
- منابع وماخذ
در صورت تمایل شما می توانید مقاله سیری در سیره نبوی را به قیمت 20900 تومان از سایت فراپروژه دانلود نمایید. اگر در هر کدام از مراحل خرید یا دانلود با سوال یا ابهامی مواجه شدید می توانید از طریق آدرس contact-us@faraproje.ir و یا ارسال پیامک به شماره: 09382333070 با ما در تماس باشید. با اطمینان از وب سایت فراپروژه خرید کنید، زیرا پشتیبانی سایت همیشه همراه شماست.
هیچ دیدگاهی نوشته نشده است.