0
0

دانلود مقاله سیری در سیره نبوی

661 بازدید

مهم‏ترين شيوه در اين محور، تعيين زمان دقيق فعاليت‏هاى تبليغى بر اساس محاسبه شرايط و امكانات موجود است. پيامبر(ص) با الهام از آيات الهى، تبليغ بى وقفه دين را باترتيب زمانى منطقى آغاز نمود و استمرار بخشيد. در مورد مراحل اصلى دعوت پيامبر، ميان سيره‏نويسان اندكى اختلاف نظر وجود دارد… پیشنهاد می کنیم ادامه این مطلب مفید و ارزشمند را در مقاله سیری در سیره نبوی دنبال نمایید. این فایل شامل 42 صفحه و در قالب word ارائه شده است.

مقاله سیری در سیره نبوی

مشخصات فایل سیری در سیره نبوی

عنوان: سیری در سیره نبوی
فرمت فایل : word (قابل ویرایش)
تعداد صفحات : 42
حجم فایل : 53 کیلوبایت

بخشی از  مقاله سیری در سیره نبوی را در ادامه مشاهده خواهید نمود.

 

زمان‏بندى مراحل مختلف دعوت

مهم‏ترين شيوه در اين محور، تعيين زمان دقيق فعاليت‏هاى تبليغى بر اساس محاسبه شرايط و امكانات موجود است. پيامبر(ص) با الهام از آيات الهى، تبليغ بى وقفه دين را باترتيب زمانى منطقى آغاز نمود و استمرار بخشيد. در مورد مراحل اصلى دعوت پيامبر، ميان سيره‏نويسان اندكى اختلاف نظر وجود دارد؛ گروهى مثل طبرى و ابن هشام همان دومرحله مشهور دعوت نهانى و آشكار مكه را مطرح مى‏كنند و گروهى نظير يعقوبى به سه‏مرحله معتقدند؛ يعنى مرحله انذار خويشاوندان را پيش از دعوت علنى، مرحله‏اى جدا دانسته‏اند(1)، كه با توجه به نزول دو آيه جداگانه در باب دعوت عشيره و دعوت همگانى و اقدام مجزاى رسول‏خدا(ص) براى هر يك، نظريه دوم صحيح‏تر به نظر مى‏رسد. بنابراين مراحل اصلى دعوت پيامبر به‏ويژه در مكه عبارتند از:

1.دعوت مخفى و انفرادى:

فراخواندن يكايك افراد مستعد و اسلام آوردن عده‏اى از اصحاب، پس از نزول آيه <قم فانذر» كه بنا به روايتى كه در طبقات ابن سعد ذكرشده، اين دعوت سه سال طول كشيده است.(2) از امام صادق(ع) نقل شده كه فرمود:پس از نزول وحى، رسول‏خدا(ص) سيزده سال در مكه بماند كه سه سال آن با دعوت محتاطانه و پنهانى گذشت و او آشكارا تبليغ نمى‏كرد تا آن كه خداوند فرمان علنى دعوت را فرمود پس پيامبر دعوت خود آشكارا ادامه داد.(3)نيز به روايت طبرى، حضرت رسول از ابتداى نبوت تا سه سال به طور نهانى دعوت مى‏كرده است، تا آن كه مأمور به اظهار دعوت شد و آيه <فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ المُشْرِكِينَ»(4) و آيه <وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الأَقْرَبِينَ»(5) فرود آمدند.(6) درباره فلسفه اين شيوه تبليغى، نويسنده فروغ ابديت مى‏نويسد:

افراد پخته و عاقل و دانا، همواره در راه نيل به مقاصد خود از همين طريق وارد مى‏شدند و رهبر عالى قدر اسلام از همين اصل مسلم استفاده نمود و سه سال تمام، بدون شتابزدگى در تبليغ آيين خود مى‏كوشيد و هر كس را كه از نظر فكر و استعداد، شايسته و آماده مى‏ديد، كيش خود را به او عرضه مى‏داشت… در ظرف اين سه سال ابداً دست به دعوت عمومى نزد و فقط با افراد، تماس‏هاى خصوصى برقرار مى‏كرد.(7)از جمله نتايج اتخاذ اين شيوه اين بود كه <سران قريش، در اين سه سال، كوچك‏ترين جسارتى به پيامبر نمى‏كردند و همواره ادب و احترام او را نگاه مى‏داشتند و او نيز ظرف اين مدت از بتان و خدايان آنها آشكارا انتقاد نمى‏كرد.»(8)

2.مرحله انذار عشيره با نزول آيه أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الأَقْرَبِينَ :

در اين مرحله كه ميان مرحله دعوت مخفى آشكار واقع گرديد و مدت آن كوتاه‏تر از دو مرحله ديگر بود، پيامبر(ص) سعى در تشكيل نخستين صف ايمانى و خط دفاعى در مقابل دشمنى‏هاى روزافزون مشركان لجوج داشت. در اين مرحله، پيامبر با يارى جستن از تعلقات قبيله‏اى خويشانش، سعى در جلب حمايت آنان نمود. هرچند اتخاذ اين شيوه در باره خويشاوندان پيامبر توفيق كامل نيافت و تنها دو عضو از آنان به او گرويدند (خديجه و على)، اما اين از اهميت اين شيوه نمى‏كاهد، به‏ويژه اين كه در دعوت پيامبران ديگر نيز به كار رفته و موفقيت آميز بوده است. به‏هرحال تلاشى براى تشكيل هسته مركزى دعوت با حضور گروهى است كه علاوه بر قرابت ايمانى، تعلق نسبى و خونى نيز با صاحب دعوت دارند.

3.مرحله دعوت آشكار و همگانى:

با نزول آيه <فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ المُشْرِكِينَ * إِنّا كَفَيْناكَ المُسْتَهْزِئِينَ»(9)، فرمان دعوت آشكار و تبليغ علنى به پيامبر رسيد و پيامبر و نو مسلمانان مرحله جدى‏ترى از دعوت را آغاز كردند كه قهراً مستلزم درگيرى‏ها و موضعگيرى‏هاى خصمانه از سوى جامعه بت‏پرست مكه بود، اما آوازه اسلام و قدرت مسلمانان به حدى رسيده بود كه بتوانند على رغم تهديدها و شكنجه‏ها، نداى توحيد را حداقل به گوش تمام اعضاى جامعه خود برسانند. <علامه جعفر مرتضى» در اين باره مى‏نويسد:پس از آن كه پيامبر(ص)، بستگان نزديك خود را انذار كرد و پس از انتشار قضيه نبوت در مكه كه قريش، جدى بودن آن را درك كرد و حمله‏هاى خود را عليه آن شروع كرد، خداوند به پيامبر فرمان داد تا دعوت خويش را علنى سازد و حتى از قريش بخواهد كه تسليم پروردگارشان شوند و اسلام را بپذيرند… پس آيه فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ نازل گرديد.(10)وى ادامه مى‏دهد:پس از گذشت سه سال نخست بعثت، مرحله جديد و مهم و دشوارترى كه مرحله علنى‏شدن دعوت به خداى تعالى است فرا رسيد. اين مرحله ابتدا از يك محيط نسبتاً كوچك آغاز شد.(11)در خصوص چگونگى آغاز دعوت علنى و همگانى، روايات متفاوتى نقل شده است كه مكان و كيفيت آن را با اختلاف بيان مى‏كند و ما به نقل دو روايت بسنده مى‏كنيم؛ در تفسير الدر المنثور آمده است:پيامبر بر بالاى كوه صفا ايستاد و قريش را ندا داد. چون اجتماع نمودند چنين فرمود: اگر به شما خبر دهم كه گروهى در پايين كوه بر ضد شما جمع شده‏اند آيا مرا تصديق مى‏كنيد؟ گفتند: آرى، تو پيش ما متهم نيستى و ماهرگز از تو دروغى نشنيده‏ايم. فرمود: پس شما را به عذاب دردناك هشدار مى‏دهم… ابولهب برخاست و بانگ بر او زد و گفت: همين امروز بميرى! آيا براى اين امر مردم را گرد آورده‏اى؟! مردم از اطراف او پراكنده شدند و خداى تعالى اين آيه را نازل فرمود: <تَبَّتْ يَدا أبِى لَهَبٍ وَ تَبَّ.»(12)مطابق روايت فوق، حضرت دعوت علنى را با يك زمينه‏سازى و اخذ اقرار قبلى بر قبول انذار و سپس با يك انذار صريح شروع كرده كه درس آموز مبلّغان است. مؤلف نورالثقلين نيز مى‏نويسد:آن حضرت بر بالاى سنگى ايستاد و فرمود: اى گروه قريش! اى خلق عرب! شما را به لااله الا الله و رسالت خويش دعوت مى‏كنم و به شما فرمان مى‏دهم كه بت‏ها و شريك‏ها را رهاسازيد و دعوت مرا اجابت نماييد تا مالك تمام عرب شويد و عجم به دين شما درآيد و در بهشت از سلاطين گرديد. مردم او را مورد استهزا قرار دادند و گفتند: پسر عبدالله دچار جن شده اما به خاطر موقعيت ابوطالب اقدامى عليه او نكردند.(13)بر پايه اين روايت، آغاز دعوت همگانى پيامبر بر محور بشارت دادن به نعمت‏هاى دنيوى واخروى استوار بوده است.

 شروع دعوت از خانواده و نزديكان

در ميان همه مردم، بستگان هر مبلّغ پيش از ديگران با پيام دعوت آشنا مى‏شوند. قرابت قومى نيز باعث نزديكى افكار مى‏شود. پس امكان اقناع آنان بيش از ديگران وجود دارد. به‏علاوه آن كه، قرآن مسؤوليت هدايت، ارشاد و كمك به خانواده را لازم‏تر از هدايت و يارى ديگران مى‏شمرد؛ <قُواْ أنْفُسَكُمْ وَ أهْلِيكُمْ نارَاً.»(14)از اين روست كه نخستين مؤمن به رسالت پيامبر(ص) همسر او خديجه است و دومين، پسر عم و دست پرورده دامان نبى، على بن ابى‏طالب، كه مسلماً اين قرابت و خويشى، هرگز از ارزش و عمق ايمان آن دو نمى‏كاهد. اين شيوه ضمن آن كه چتر حمايتى نسبتاً كارسازى را براى پيامبر فراهم مى‏كند، پاسخگوى برخى از شبهه‏ها و انتقادهاى محتمل نيز است.پس از افراد خانواده و بستگان نزديك، نوبت به بستگان و خويشان دورتر مى‏رسد كه پيامبر در مرحله انذار عشيره به دعوت آنها پرداخت و براى اقناع آنان، تلاشى وسيع صورت داد. عباس زرياب در اين باره مى‏نويسد:

بنابر آنچه از مجموع روايات مختلف برمى‏آيد، حضرت، بزرگان قريش را دعوت كرد و از رسالت خود با ايشان سخن گفت و گويا گرچه هيچ‏كدام اين دعوت را نپذيرفتند، اما سخنى درشت نيز به او نگفتند، جز ابولهب عمّ پيغمبر كه خطاب به بنى‏هاشم گفت: اى‏پسران عبدالمطلب ! اين زشت است، پيش از آن كه ديگران جلو او را بگيرند، شما جلوش را بگيريد. زيرا اگر در آن وقت كه ديگران بخواهند او را بگيرند، شما او را تسليم‏كنيد، تن به خوارى داده‏ايد، و اگر بخواهيد از او پشتيبانى كنيد كشته مى‏شويد. ابوطالب گفت: به خدا تا زنده هستيم از او پشتيبانى خواهيم كرد.(15)

 گسترش دعوت بر اساس شرايط

اين جنبه از بطن دو شيوه گذشته استنباط و استخراج مى‏شود، بدين ترتيب كه انتقال از يك‏مرحله و ورود به مرحله ديگر، همواره در تبليغ حكيمانه نبوى بر پايه دلايلى بوده است كه مى‏توان ازجمله، به تغيير شرايط، شدت و ضعف دشمنى و عناد مشركان و يا وضعيت خانوادگى و پشتوانه حقوقى رسول‏خدا اشاره كرد. مبلّغ حكيم وظيفه دارد ضمن حفظ روحيه پشتكار و تلاش بى‏وقفه و پى‏گيرى اهداف مقطعى نگاه اصلى را متوجه هدف نهايى گرداند و اين مهم مستلزم اتخاذ شيوه‏هاى انعطاف‏پذير و قابل تغيير در مسير دعوت است.پيامبر بزرگ اسلام، بر اين اساس در هر مقطع با در پيش گرفتن شيوه‏هاى جديد، موجبات گسترش دعوت را فراهم مى‏آورد؛ آن‏گاه كه به هيچ روى امكان تبليغ دين نبود، تنها با رفتار موحدانه خود و عبادت حنيفانه و عدم احترام بت‏ها و التزام به فضايل اخلاقى به تبليغ عملى مى‏پرداخت و آن زمان كه ابلاغ دين به تك تك افراد ميسر شد، به اين كار آغاز كرد، اما اظهار دين ميسر نبود. در مقطع بعد، توانست برخى از مظاهر مسلمانى از جمله طواف و نماز به شيوه مخصوص را در كنار كعبه به نمايش بگذارد. در كتاب سيره رسول الله آمده است:پس از اسلام آوردن عمر بن الخطاب، مسلمانان جرأت يافتند و تكبيرگويان از خانه <ارقم بن ابى الارقم» بيرون آمدند و به طواف كعبه رفتند.(16)آن‏گاه كه به حمايت حقوقى ابوطالب و حمايت مالى خديجه پشتگرم بود به نيكى از آن بهره برد و چون آنها را از دست داد نوعى هجرت را براى حفظ انجمن نومسلمانان مقرر كرد وبه شِعب پناه آورد كه چنان كه تاريخ مى‏گويد، استقامت مسلمانان در محاصره اقتصادى شعب ابى‏طالب تا حدودى مشركان را تحت تأثير قرار داد. زمانى نيز كه خطر همه جانبه، مسلمين را تهديد مى‏كرد و ناچار شد راه گريزى به بيرون از قلمرو مشركان بيابد، عده‏اى از آنان را به حبشه فرستاد. اين اقدام موفق، شناخت كامل پيامبر را از اوضاع پيرامون خود نشان‏مى‏دهد.نمونه ديگر را در تغيير سياست تبليغى پيامبر پس از انذار عشيره مى‏بينيم؛آن حضرت كه در ابتدا مأمور بود به خويشان نزديك وعشيره اقربين خود يعنى خاندان‏هاى قريش هشدار و انذار دهد، چون سرسختى ايشان را دربرابر اسلام و پافشارى ايشان را بر كفر و ضلال ديد و مرگ ابوطالب، بزرگ‏ترين حامى خود را ازدست داد، به فكر تبليغ طوايف و قبايل ديگر عرب افتاد و از نزديك‏ترين قبيله نيرومند و ثروتمند عرب يعنى ثقيف آغاز كرد.(17)پس از نوميدى از ايمان مردم مكه و طايف، در شيوه تبليغى خود تجديد نظر نمود و درصدد بسط دعوت در سرتاسر عربستان و خروج از بن بست محدوده قبايل قريش برآمد. اما اين كار نيز به خاطر هم پيمانى‏هاى متعدد آنها با قريش و بى ياور بودن رسول‏خدا(ص)، اقدامى خطرناك به شمار مى‏رفت. از اين رو پيامبر تصميم گرفت در موسم حج به قبايل مختلف مراجعه كند تا در پناه بنى‏هاشم و بقيه تازه مسلمانان، تبليغ مؤثرترى انجام دهد.

بر پا نمودن پايگاه‏هاى تبليغى

برپايى محل يا مراكزى براى تبليغ، موجب تمركز بخشيدن به كار دعوت مى‏شود و از فعاليت‏هاى پراكنده و بى نتيجه جلوگيرى مى‏كند. در دعوت رسول‏خدا(ص)، پايگاه‏هاى پرجاذبه‏اى براى سازماندهى و هدايت مردم در نظر گرفته شده است. در ابتداى دعوت پنهانى، مشهور است كه خانه <ارقم بن ابى الارقم» نخستين پايگاه دعوت پيامبر اسلام بوده و مسلمانان نخستين، آيين اسلام و آموزش‏هاى قرآنى را در آن‏جا فرا گرفته‏اند؛پس از آن كه ارقم اسلام آورد و به قول خودش، هفتمين نفرى بود كه ايمان آورده بود، خانه خود را در اختيار حضرت رسول و يارانش قرار داد و عده زيادى در اين خانه اسلام آوردند و حتى اسلام اشخاص در آن، نوعى تاريخ گذارى هم شد… اين خانه در دامنه كوه صفا قرار داشت و به همين جهت، دارالاسلام خوانده شد.(18)پس از آن كه دعوت پيامبر علنى گرديد، مسلمانان تا آن‏جا كه مى‏توانستند از پايگاه تبليغى عمومى مسجدالحرام براى فعاليت‏هاى ارشادى بهره جستند، مسلماً طواف و نماز و عبادات ديگر مسلمانان در مسجدالحرام با شيوه خاص اسلامى، مى‏توانست بيش از هر مكان ديگر به تأثيرگذارى دعوت يارى رساند.در بدو ورود پيامبر به مدينه، مسجد قبا برپا گرديد و مركز دعوت نبوى قرار داده شد، تا آن كه مسجد مدينه به عنوان مهم‏ترين مقر دعوت، به دست با كفايت پيامبر و ياران ساخته شد و منشأ بزرگ‏ترين تحولات دينى، سياسى، اجتماعى و علمى و حتى نظامى در جهان گرديد. نكته اساسى در كيفيت و دامنه بهره‏بردارى پيامبر از اين پايگاه تبليغى است؛ مركز نشر احكام‏الهى، قضاوت و داورى، جايگاه وعظ و ارشاد و تعليم و تحقيق، پايگاه آمادگى رزمى و توجيه سياسى، محل تصميم‏گيرى و شورا، مصلاى جماعت و محل عبادت و اعتكاف درهمه اوقات و سرانجام پناه هر بى پناه. اينها ازجمله كاركردهاى مسجد در زمان رسول‏خدا(ص) بود.

هجرت

از جمله اقدامات حضرت رسول(ص) كه مصداق بارز ابتكار عمل و انعطاف‏پذيرى در اتخاذ شيوه و استفاده از فرصت‏هاست، موضوع هجرت مى‏باشد. پيامبر، با ابتكار هجرت، به همه مبلّغان آموزش داد كه چگونه از شرايط فشار و اختناق، راهى به چشم‏اندازهاى دعوت آزادانه بگشايند، نه آن كه با ماندن در محيط فشار، راضى به ركود دعوت شوند.زمانى كه همه عرصه‏ها بر پيغمبر تنگ شد و خود را بدون پشتوانه احساس كرد و دندان‏هاى اشراف قريش را تيزتر ديد، با روشن بينى و مطالعه دقيق شرايط مكه و مناطق مجاور، چگونگى اجراى اين شيوه را با احتياط سنجيد و در نهايت گروه نخست مهاجران را به حبشه فرستاد و پس از وفات خديجه و ابوطالب، خود، سفرى هجرت‏وار به طايف كرد و از آن نتيجه‏اى نگرفت و حتى با دشوارى (با جوار يكى از مشركان) به مكه بازگشت.حضرت مى‏خواست ياران او مدتى از آزار و استهزا و تعقيب قريش در امان باشند، تا شايد زمانى فرا برسد كه عده مسلمانان بيشتر و براى اسلام و تبليغ آن محيط امن ترى به‏وجود آيد.(19)بر اين اساس دو علت براى مهاجرت وجود داشته؛ يكى در امان بودن از خطر و دوم، امكان تبليغ بيشتر. امّا برخى علت اصلى هجرت را عمدتاً دريافتن پايگاه جديدى براى دعوت خلاصه كرده‏اند:

هجرت پيامبر به مدينه، پس از زمينه‏سازى و آمادگى كامل و دقيق و در شرايطى بسيار حساس و تعيين كننده صورت گرفت، موقعيتى كه هجرت را يكى از مراحل خط سير دعوت الهى اسلام قرار داد. چه، عكس العمل ها و اقدامات قريش در مكه، عملاً به ركود نسبى دعوت اسلامى انجاميده بود، هرچند افرادى، پيوسته وارد اسلام مى‏شدند.(20)سيد قطب بر اين عامل بسيار تأكيد دارد كه ادامه مى‏دهد:

بدين ترتيب، رسول‏خدا پايگاهى ديگر غير از مكه را نياز داشت كه حامى اين اعتقاد و عاملى براى خروج از دوران بحران تبليغ باشد و آزادى پيروان را تأمين نمايد و اين به نظر من، مهم‏ترين و نخستين عامل هجرت پيامبر بود. اينان، براى حفظ جانشان به هجرت نرفتند، بلكه براى ايجاد پايگاه و انتقال دعوت روانه شدند، چون همگى داراى قبيله و پشتوانه اجتماعى و حقوقى نيز بودند.(21)به هر حال، علت اين هجرت هر چه بوده باشد، كاركرد تبليغى آن غير قابل اغماض و تأثير آن در روند دعوت اجتناب ناپذير است. رسول اكرم(ص) با اين اقدام، گام‏هاى اوليه را براى گسترش دعوت به تمام مناطق با استوارى برداشت؛ مسلمانان مهاجر، پس از چند ماهى ترويج آيين مسلمانى، با شنيدن خبر دروغين سجده قريش و اسلام آوردن آنها بازگشتند، اما بنا به روايت واقدى؛پس از بازگشت، قريش برايشان بيشتر سخت گرفتند و خويشان ايشان، بر ايشان ظلم و ستم روا داشتند و مسلمانان آزار و سختى ديدند. پس حضرت رسول اجازه فرمود كه براى بار دوم به حبشه مهاجرت كنند و اين خروج دوم، پررنج‏تربود.(22)از همه مهم‏تر، هجرت آن حضرت به مدينه است. در هجرت به مدينه كه در سال سيزدهم بعثت صورت گرفت، اولين نكته، انتخاب يثرب پس از بررسى و مطالعه دقيق است كه بايستى در آن تمام ملاحظات اجتماعى و سياسى در نظر گرفته شود. ديگر اين كه سبب اصلى هجرت، عدم امنيت براى ادامه دعوت، به ويژه به خطر افتادن جان پيامبر و مركزيت دعوت با توطئه مردان قبايل مختلف مكه بوده است.

اخذ بيعت از ياران

چنان كه قبلاً يادآور شديم، پيامبر اسلام در موسم حج به نزد قبايل مختلف مى‏رفت و از آنها مى‏خواست به دعوت حق گرويده، از پرستش بت‏ها دست بردارند. در سال يازدهم بعثت، در همان موسم، شش يا هفت نفر از مدينه از قبيل خزرج در عقبه اولى واقع در منا با پيامبر ملاقات كردند و پس از شنيدن دعوت الهى، با توجه به سابقه ذهنى نسبت به ظهور پيامبر جديد كه از زبان يهود مدينه شنيده بودند، آن را پذيرفتند. اين عده در مدينه، آيين جديد را ترويج كردند، به طورى كه خانه‏اى در مدينه نماند كه از پيغمبر سخن به ميان نيايد.

در سال بعد، دوازده تن از مدينه كه افراد سال قبل نيز در ميان آنان بودند در همان عقبه اولى به زيارت پيامبر نايل شدند. اينان نيز كه چند نفرشان از قبيله اوس بودند، بيعت كردند. اين همان بيعت يا پيمان اول عقبه است.(23) اقدام مهم تبليغى رسول‏خدا در اين موقعيت، اعزام مصعب بن عمير براى نمايندگى خود و آموزش دين و قرآن است كه بهره‏بردارى مناسب از موقعيت را حكايت مى‏كند.مصعب، پس از تبليغ مستمر و موفق خود، در موسم حج سال بعد، به همراه 75 نفر مسلمان مدنى به مكه آمد. آنان خواستار ملاقات با پيامبر و بيعت شدند. رسول‏خدا، وعده اواخر شب در جنب عقبه اولى را معين فرمود. در آن‏جا پس از گفت‏وگوهايى صميمانه از آنان پيمان وفادارى و حمايت و تلاش در راه دعوت اسلام گرفت و به پيمان دوم عقبه و پيمان جنگ و پيكار (بيعةالحرب) شهرت يافت.(24)با اندك مطالعه و دقت در تاريخ اسلام روشن مى‏شود كه اين اقدامات و پيمان‏هاى متعاقب آن، تأثير شگرفى در گسترش حساب شده دعوت و به‏ويژه فراهم شدن زمينه براى هجرت تاريخ‏ساز حضرت بر جاى نهاد.از سوى ديگر، با توجه به شرايط خاص اجتماعى عربستان واهميت حلف و پيمان در ميان عرب جاهلى به عنوان تنها عامل ثبات ومسالمت و ضامن همزيستى ميان قبايل و تيره‏هاى مختلف، حساسيت و اهميت اين بيعت‏ها آشكارتر مى‏گردد.

بخش دوم:

مدارا و نرمش در برخورد و معاشرت

پاسخ آرام به شبهه‏ ها و تهمت ‏ها

تاريخ اسلام بيانگر آن است كه زشت‏ترين نوع برخورد از جانب مشركان و سران قريش با پيامبر بزرگوار اسلام صورت گرفت و شخصيت بى نظيرش آماج تيرهاى تهمت و دشنه‏هاى دشنام كوردلان واقع گرديد، اما پاسخ آن حضرت، پيوسته همراه با كرامت نفس و برخاسته از مجد و بزرگ‏منشى ويژه او بود. اين خصلتى است كه خداوند به سبب آن بر پيامبر منّت گذاشته است: أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ؛ آيا ما به تو شرح صدر عطا نكرديم. نگاهى به مناظره و گفت‏وگوها و حوادث پيش آمده ميان پيامبر و مخالفان، بويژه جريان مباهله و گفت‏وگو با يهود و نصارا وهمسخنى با برخى از اشراف قريش، حاكى از اين معناست. به عنوان مثال، ابن هشام در سيره‏اش مى‏گويد:علما و احبار يهود، از پيامبر، بسيار پرسش‏هاى عيب جويانه و معاندانه مى‏كردند و شبهاتى به منظور خلط حق و باطل مطرح مى‏ساختند و پيامبر با راهنمايى قرآن، به طور كامل پاسخ آنها را مى‏داد، مؤمنان نيز مسايلى درباره حلال و حرام مى‏پرسيدند كه پاسخ كافى داده مى‏شد.(25)همچنين در بحارالأنوار روايت شده است:

زن ابولهب كه عادت داشت خاشاك در راه پيغمبر بريزد و حطب بر دوش كشد (برخى مفهوم اين عبارت را سخن چينى دانسته‏اند) پس از نزول سوره تبّت به مسجدالحرام آمد و دنبال پيامبر مى‏گشت تا پاسخش بگويد. اما او را نيافت. پيامبر آيه‏اى خواند و به واسطه آن از ديد او پنهان شد. قرآن مى‏فرمايد: وَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآن جَعَلْنا بَيْنَكَ وَبَيْنَ الَّذِينَ لايُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ حِجاباً مَسْتُوراً.(26)پس نزد ابوبكر ايستاد و گفت: يا ابابكر! شنيده‏ام دوستت مرا هجو كرده است… وحتى در جايى از اسماء بنت ابى بكر نقل شده چون اين سوره فرود آمد، ام جميل، زن ابولهب مى‏گفت: مُذَمَّماً اَبَيْنا وَدينَه قَلَيْنا وَ اَمْرَهُ عَصَيْنا، اما پيغمبر در پاسخ اين همه سمپاشى و تبليغات سوء فرمود: خدا (مكر اينان را) از من دور گرداند. اينها مذمت شده (مُذمَّم) را سرزنش مى‏كنند در حالى كه من ستوده (محمد) هستم (يعنى خطاب آنها به من نيست و اين برخورد از نوع وإذا خاطَبَهُمُ الجاهِلونَ قالوا سَلاماً بود).(27)

مؤلف كتاب الاحتجاج نيز در ضمن نقل يكى از مناظره‏هاى پيامبر با مشركان به نقل از امام حسن عسكرى(ع) چنين مى‏نويسد:

سپس رسول‏خدا در پاسخ شبهه‏ها وتهمت‏هاى عبدالله بن ابى اُميّه مخزومى فرمود: <امااين كه گفتى: ما أنْتَ إلّا رجلٌ مسحورٌ (تو نيستى جز مردى سحر شده)، چگونه من‏چنين باشم در حالى كه شما نيك مى‏دانيد از حيث قدرت تشخيص و تفكر از شما بالاتر هستم. آيا در زمانى كه ميان شما از هنگام تولد تا چهل سالگى بوده‏ام از من عيبى يالغزش يا دروغى يا خيانتى يا خطايى در سخن يا نظر بيجايى ديده‏ايد؟! آيا گمان‏مى‏كنيد يك نفر مى‏تواند با اتكا به خود اين‏گونه باشد يا نيازمند حول و قوه الهى است….»(28)علاوه بر اين، در سيره پيامبر بارها اتفاق افتاده كه كسى با پرخاش و خشونت با او برخوردكرده و آن حضرت نه تنها عكس العمل خشنى نشان نداده بلكه ضمن برآوردن حاجت او، اصحاب خود را نيز كه قصد مقابله به مثل داشته‏اند از رفتار تند بازداشته است.

 مرونت و آسان‏گيرى در مسايل شخصى

در بحث شيوه سازش‏ناپذيرى پيامبر در اصول، به اين شيوه نيز اشاره شد. پيامبر(ص) در زندگى فردى، معاشرت‏ها و برخوردهاى خود با ديگران، به سادگى از آنچه در اختيار داشت مى‏گذشت و هرگز درباره ديگران سختگيرى نمى‏كرد، به طورى كه برخى نويسندگان تسامح و نرمش اخلاقى را يكى از اصول و محورهاى حاكم بر شيوه‏هاى دعوت و زندگى او شمرده‏اند.(29)استاد شهيد مرتضى مطهرى مى‏گويد: <پيغمبر در مسايل فردى و شخصى، نرم و ملايم بود نه در مسايل اصولى.» و در ادامه، دو نمونه از نرمش پيامبر در مسايل فردى و صلابتش در مسايل اصولى را بيان مى‏كند؛ به عنوان نمونه مسامحه و نرمى پيامبر داستان آن يهودى مدعى را نقل مى‏كند كه با خشونت ادعايى عليه پيامبر مطرح كرد و موضوع به نزد قاضى كشيده شد و حكم به نفع يهودى دروغ‏پرداز صادر شد، اما پيامبر اين خشونت و قضاوت را تحمل كرد، تا آن كه وجدان آن يهودى به خود آمد.(30)

از لحاظ معاشرت‏هاى فردى، از انس بن مالك روايت شده كه <مدت نه سال در خدمت پيامبر بودم اما به ياد ندارم هيچ‏گاه گفته باشد چرا فلان كار را انجام ندادى و هرگز در كارى از من عيب نگرفت.»(31)از طرفى به مبلّغ اعزامى خود به يمن، مَعاذ بن جبل، دستور مى‏دهد كه: يا مَعاذ يسِّر ولاتُعَسّروبَشِّرولاتُنفِّر؛(32) اى معاذ، آسان بگير و سخت گيرى مكن و مژده بده و مردم را بيزارمكن. چه، در دعوت، آسانگيرى، كليد موفقيت است. همچنين در جايى به تمام اصحاب خود، سفارش آسانگيرى مى‏كند: يَسّروا و لا تُعَسّروا و بَشّروا ولاتُنَفِّروا.(33) و به چندين بيان، شريعت خويش را مبتنى بر تسامح و مدارا و سهولت معرفى نمود؛ پيامبر(ص) خطاب به عثمان بن مظعون فرمود:

يا عثمان، لم يُرسِلْنى اللهُ تعالى بالرُهبانية ولكن بَعَثَنى بالحَنِيفِيّة السَهْلَة السَمْحَة؛(34)

اى عثمان، خداوند متعال مرا با رهبانيت نفرستاده بلكه مرا به شريعت و دين حنيف و آسان و با گذشت مبعوث كرده است.

از ديگر صفات بارز آن حضرت كه از مدارا و نرمخويى او سرچشمه مى‏گيرد در عبارت زير به چشم مى‏خورد:

<ان الله أرْسَلَنى مُبَلِّغاً و لم يُرْسِلْنى مُتَعَنِّتاً؛(35)

خدا مرا براى تبليغ فرستاده نه براى سرزنش و عتاب و عيبجويى.

و در جايى خود را مانند پدر براى امتش قلمداد مى‏كند: إنّما أنا لكم مثلُ الوالِدِ لِوَلَدِهِ؛(36) همانا من براى شما چون پدر براى فرزندان هستم. روشن است كه چنين خصلت‏هايى، تا چه اندازه در نرم كردن دل مخاطبان و قبول دعوت مؤثر و نافذ خواهد بود.

اگر اين رفق و مدارا نبود احساسات دل‏ها پيرامون او گرد نمى‏آمدند و اگر اين بردبارى و حلم زايدالوصف و رعايت عواطف و صميميت و تواضع با مردم نبود هرگز اين تأثير در نفوس امكان‏پذير نمى‏گشت و جان‏هاى آدميان با او همراه و پذيراى وحى الهى نمى‏شدند.(37)

ارتباط صميمى با همگان

رفتار پيامبر با مردم، اعم از مؤمن و كافر از موضع شفقت و مهرورزى و دوستى خالصانه بود. او مشركان را به مثابه بيمارانى مى‏نگريست كه نيازمند پرستارى دلسوز براى معالجه و مداوايند؛ طبيبى كه دردشان بشناسد و مرهمى بر آن بنهد، در نظر او مؤمنان نيز همواره محتاج مراقبت حكيمانه به منظور رشد ايمان و سلوكشان مى‏باشند. بدين جهت، پيامبر در صدد ايجاد ارتباط صميمى و طرح دوستى خالصانه باآنان بود؛ شفقت بر منحرفان در جهت نرم كردن دل و آماده كردن آنان براى پذيرش دعوت و دوستى عميق بامؤمنان با هدف تخلّق بيش از پيش آنان به فضايل اعتقادى و اخلاقى.ترديدى نيست كه اين شيوه مبتنى بر اصولى پذيرفته شده در روان‏شناسى و علم تربيت است. هرگاه دل انسان به صاحب عقيده و مرامى مايل گشت و الفت و تعلّق باطنى ميان آن دو برقرار شد، پذيرش عقيده به آسانى صورت مى‏گيرد، برخلاف آن كه ميان دو طرف، نفرت و شقاق باشد.نمونه ارتباط صميمى با مشركان را در داستان عدّاس، غلام شيبه و عتبه شاهديم؛ وقتى‏پيامبر از اسلام آوردن قبيله ثقيف نااميد شد و به حال نوميدى به خدا پناه آورد و عتبه‏وشيبه او را ديدند و به غلام نصرانى خود، عدّاس گفتند كه از او پذيرايى كند. مطابق نقل ابن‏هشام:عدّاس چنان كرد و طبقى از انگور پيش رسول‏خدا آورد. پيامبر چون بر آن خوردنى دست گذاشت، بسم‏الله گفت. عدّاس نگاهى به پيامبر كرد و گفت: به خدا سوگند؛ كسى در اين سرزمين چنين كلامى نمى‏گويد. پيامبر(ص) فرمود: <تو از چه سرزمينى هستى و دين تو چيست؟» گفت: نصرانى‏ام و از اهل نينوا. پيامبر فرمود: <از شهر مرد صالح، يونس بن متى.» عدّاس گفت: چطور يونس بن متى را مى‏شناسى. فرمود: <او برادر من است و من و او هر دو پيامبريم.» عدّاس خود را در آغوش پيامبر افكند و سر و دست و پايش را بوسيد.(38)

روايت زير در كيفيت برقرارى ارتباط صميمى مؤمنان با پيامبر بس گوياست:از امام صادق(ع) روايت شده كه فرمود: رسول‏خدا نگاه‏هاى خود را به تساوى ميان اطرافيان تقسيم مى‏كرد. او هيچ‏گاه پاى خود را پيش يارانش دراز نكرد و چون مردى از اصحاب با او مصافحه مى‏نمود، پيامبر قبل از او دستش را عقب نمى‏كشيد. و چون به اين موضوع پى بردند، هنگام مصافحه، دستش را كمى مايل مى‏كرد، پس آن مرد، دستش را كنار مى‏كشيد.(39)همچنين از على(ع) روايت شده است:رسول‏خدا(ص)، هر گاه كسى را افسرده مى‏ديد با خوشرويى و مزاح او را شادمان مى‏ساخت و مى‏فرمود: <خداوند، كسى را كه در حضور برادرانش روى ترش كند دوست نمى‏دارد.»(40)باز در سخنان امير مؤمنان است كه فرمود: و كان ألْينَهم عَريكةً و أكرمَهُم عِشرةً؛(41)

 

فهرست مطالب مقاله سیری در سیره نبوی, در ادامه قابل مشاهده می باشد.

  • بخش اول : مرحله‏بندى تبليغ وبهره‏بردارى از فرصت‏ها و موقعيت‏ها3
  • فصل اول: زمان‏بندى مراحل مختلف دعوت4
  •  1دعوت مخفى و انفرادى 4
  • 2 مرحله انذار عشيره با نزول آيه أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الأَقْرَبِينَ 5
  • 3 مرحله دعوت آشكار و همگانى5
  • فصل دوم: شروع دعوت از خانواده و نزديكان6
  • فصل سوم: گسترش دعوت بر اساس شرايط7
  • فصل چهارم: بر پا نمودن پايگاه‏هاى تبليغى9
  • فصل پنجم: هجرت10
  • فصل ششم: اخذ بيعت از ياران11
  •  بخش دوم : مدارا و نرمش در برخورد و معاشرت13
  • فصل اول:پاسخ آرام به شبهه‏ها و تهمت‏ها14
  • فصل دوم: مرونت و آسان‏گيرى در مسايل شخصى15
  • فصل سوم:ارتباط صميمى با همگان17
  • فصل چهارم: تحمل ايذاى مشركان و حتى مسلمانان19
  •  بخش سوم: ابراز محبت و جلب اعتماد21
  • فصل اول: اعطاى بخشش و هديه به افراد و قبايل22
  • فصل دوم: خوش‏بينى به مؤمنان22
  •  فصل سوم: عفو و گذشت زايد الوصف23
  •  فصل چهارم: مشورت با مؤمنان25
  • فصل پنجم: ترويج فرهنگ اخوت27
  • فصل ششم: مواسات و كمك به هر نحو ممكن28
  •  بخش چهارم: هماهنگى با مخاطبان در معيشت29
  • فصل اول: ساده زيستى30
  • فصل دوم: پرهيز از تكلّف و تشريفات30
  •  بخش پنجم: ادب و احترام وافر دربرابر مردم32
  • فصل اول: احترام به كودكان33
  • فصل اول: احترام به همه اقشار و طبقات34
  • پي نوشت ها35
  • منابع وماخذ

 

 

 

 

 

در صورت تمایل شما می توانید مقاله سیری در سیره نبوی را به قیمت 20900 تومان از سایت فراپروژه دانلود نمایید. اگر در هر کدام از مراحل خرید یا دانلود با سوال یا ابهامی مواجه شدید می توانید از طریق آدرس contact-us@faraproje.ir و یا ارسال پیامک به شماره: 09382333070 با ما در تماس باشید. با اطمینان از وب سایت فراپروژه خرید کنید، زیرا پشتیبانی سایت همیشه همراه شماست.

آیا این مطلب را می پسندید؟
https://faraproje.ir/?p=10161
اشتراک گذاری:
فراپروژه
مطالب بیشتر
برچسب ها:

نظرات

0 نظر در مورد دانلود مقاله سیری در سیره نبوی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

هیچ دیدگاهی نوشته نشده است.