0
0

مقاله بررسی معجزات سه تن از انبیاء

24,900 تومان

در این مقاله به بررسی معجزات سه تن از انبیاء پرداخته شده است، که شامل 162 صفحه و در قالب word می باشد.

بخشی از مقاله بررسی معجزات سه تن از انبیاء

 

1-  معجزه چيست ؟

بعضي مي پندارند معجزه مسئله اي نيست ، بلكه مسئله مهم قبول و يا عدم قبول خداوند است . يعني مي گويند ما اگر خدا را قبول كرديم ديگر راجع به معجزه بحثي نداريم ، زيرا خداي مورد قبول ما قادر مطلق است و به حكم « ان الله علي كل شي ء قدير » او قدرت دارد مرده را زنده كند و از چوبي اژدها بسازد و رسول الله (ص) را در ظرف لحظه اي از مسجد الحرام به مسجد الاقصي ببرد و بلكه به همه آسمانها سير دهد ولي برخلاف اين پندار مسئله بر اين سادگي ها نيست كه اگر خدا را قبول كرديم مشكلات همه حل شده باشد .

توضيح اينكه : 1-  بعضي ممكن است معجزه را اينطور تعريف كنند كه : معجزه يعني آنچه كه بدون علت روي مي دهد ولي اين تعريف بسيار نادرست است و شايد مادي مسلكان و آنان كه            مي خواهند معجزه را نفي كنند اين نغمه را آغاز كرده اند وسپس كم و بيش به سرزبانها ا فتاده   است . زيرا كساني طرفدار معجزه هستند مي خواهند آن را دليل بر چيزي بدانند و حال اينكه اگر معجزه بدون علت رخ داده باشد ؛ دليل بر هيچ امري نخواهد بود !!

حال اگر به فرض محال يك چيزي بدون علت پيدا شود ديگر هيچ چيز را در عالم نمي شود اثبات  كرد ، نه اصلي از اصول علمي و طبيعي برجاي مي ماند و نه از اصول فلسفي و كلامي ، و حتي  اثبات خدا هم متزلزل مي گردد . چرا ؟ زيرا ما خدا را به دليل اينكه علت عالم است   مي شناسيم و اگر فرض كنيم كه در هستي نظامي وجود ندارد بلكه ممكن است چيزي بدون علت پديد آيد ، اين احتمال را كه عالم بدون علت پديد آمده است نمي توانيم رد كنيم . پس اين تعريف براي معجزه بسيار نادرست است .

2 – ممكن است گروهي ديگر بگويند معجزه پيدايش چيزي بدون علت نيست ، استثناء در قانون عليت نيست بلكه به اين معناست كه به جاي علت واقعي يك شيئي ، علت ديگري جانشين آن مي گردد ، و بالاخره معجزه يعني جانشين شدن علتي به جاي علت ديگر .

مثلاً علت واقعي و حقيقي پيدايش انسان آميزش دو انسان است حالا اگر اين علت حقيقي كنار رود و جايش را به علت ديگري بدهد و انساني از غير طريق آميزش دو انسان پديد آيد ، آن معجزه است .

3 – در مقابل اين دو تعريف ؛ تعريف سومي براي معجزه هست كه اشكالات عقلي فوق به هيچ وجه بر آن وارد نمي گردد. و آن اين است كه معجزه نه نفي قانون عليت است و نه نقض و استثناء آن ، بلكه خرق ناموس طبيعت است . فرق است ميان خرق قانون عليت و خوق ناموس طبيعت . معجزه نه آن است كه چيزي از غير راه علت اصلي پديد آمده باشد بلكه آنچه از غير مسير و جريان عادي و طبيعي بوجود آمده است ، معجزه نام دارد .

به بيان بهتر : معجزه خارج شدن امري است از جريان عادي به نحوي كه دخالت ماوراء الطبيعه در آن آشكار باشد . با اين بيان در پيدايش معجزه علتي به جاي علت ديگر نمي نشيند بلكه اين مطلب كه بين علت و معلول يك نوع رابطه حقيقي و تخلف ناپذير برقرار است پذيرفته شده ؛ ولي معجزه بدين گونه توجيه مي گردد كه : علل واقعي اشياء براي بشر كه      مي خواهد با علم و تجربه به آنها برسد همواره مجهول است و تنها خداوند آگاه بر علتهاي واقعي اشياء است و بشر بوسيله تجربه و آزمايش فقط به يك سلسله تقارنات و ارتباطات دسترسي پيدا مي كند و بيجا آن را رابطه عليت مي پندارد .

روي اين حساب معجزه امري است كه از غير مسير عادي كه بشر تنها مسير پيدايش آن امر پنداشته است پديد آيد .

2- آيا معجزه ممكن است ؟

جواب اين سؤال تا حدودي در بخش قبل روشن شد يعني اينكه معجزه ممكن است ، يا محال ، بستگي به تعريف معجزه دارد و اينكه ما آنرا چگونه توجيه نمائيم .

اگر بگوييم معجزه يعني آنچه كه بدون علت پديد مي آيد بديهي است كه محال است . و نيز اگر بگوييم معجزه نقض قانون عليت است يعني همانكه علتي به جاي علت حقيقي و واقعي امر بنشيند ، باز هم ممكن نيست اما اگر به معناي سوم گرفتيم يعني خارج شدن طبيعت از جريان عادي   خودش ، در اين صورت معجزه ممكن است نه محال و در اينجا ما ناچاريم توضيح بيشتري بدهيم .

« هگل » فيلسوف معروف اروپايي كلامي دارد كه براساس آن در فلسفه خود مسائل زيادي بنيان است . او مي گويد : يك سلسله مسائل است كه از ضرورت هاي عقل محسوب گرديده و اجازه خلاف آنرا هيچ گاه نمي دهد يعني اصلاً خلاف آن امكان ندارد .

مثل قضايايي كه در رياضيات به كار مي رود و او نامش را « قضاياي تحليلي » مي گذارد . شما در رياضي مي گوئيد مجموع زواياي يك مثلث 180 درجه است و يا مساوي با دو زاويه قائمه است . اين حكم ضرورت عقل است ؛ يعني اگر عقل مثلث را درك بكند كه مثلث يعني چه ؟ بلافاصله حكم مي كند كه ضرورت ايجاب مي كند و غير آن محال است كه بايد مجموع زواياي مثلث 180 درجه باشد و حتي نيم درجه كم و زياد نمي تواند باشد .

ولي يك سلسله مسائلي داريم كه مسائل تجربي است ، يعني آنهايي كه ما عقلاً هيچ گونه ضرورتي در آن درك نكرده ايم بلكه به حكم آنكه دريافته ايم مي گوييم آنطور است . مثالي كه هگل براي اين نوع مسائل ذكر مي كند اين است كه : ما تا به حال هرچه در عالم تجربه كرده ايم اينطور يافته ايم كه آب در اثر حرارت صد درجه مثلاً بخار مي شود ، اسم آنرا مي گذاريم « عليت » و مي گوييم حرارت علت بخار شدن آب است و يا اگر آب را مي بينيم در سرماي زير صفر منجمد مي گردد سرما علت انجماد است .

ولي مي گويد .براي عقل انساني هيچ كدام ضرورت ندارد ، ما چون اينطور ديده ايم اينگونه حكم كرده ايم . در حالي كه اگر از اول كه متولد شده بوديم خلافش را مشا هده كرده بوديم ، يعني حرارت را موجب انجماد و سرما را با عث بخار شدن آب مي يافتيم ، از نظر عقل ما هيچ تفاوتي نمي كرد ، يعني انجماد در اثر برودت و تبخير در اثر حرارت را ضرورت عقلي ايجاب    نمي كند ، بلكه صر فا يك قضيه وجوديه است .

در عالم تا به حال اينطور بوده بدون آنكه خلاف آنهم ضرورت داشته باشد . اين كلام تا اينجا كلام بسيار درستي است و حتي امثال بو علي هم كه گويا به همين مطلب پي برده بودند در كلما تشان مطرح شده كه براي همه كه هميشه بر تجربه استوار است و تجربه هم ضرورت بدست نمي دهد چه فكري بايد كرد ؟ با توجه به اين نكته علوم و قوانين طبيعي چه نمره ي اعتباري مي تواند داشته باشد ؟ آيا مي توان قوانين تجربي را تحت ضابطه عليت فلسفي در آورد ؟

در اين زمينه مي گويند در مواري كه تجربه را بطه اي را نشان مي دهد مثل اينكه حرارت موجب تبخير و برودت انجماد مي آورد . در اينگونه موارد در واقع يك عليتي وجود دارد و بدون عليت   نمي تواند باشد و آن علت واقعي محال است جاي خود را به ديگري بدهد .

ولي اينكه آن علت همين باشد كه ما آن با حواس خودمان بوسيله تجربه و آزمايش كشف    كرده ايم مشكوك است . و لذا علوم تجربي روز بروز تغيير مي كند . يك قانونش نسخ مي شود و قانون ديگري جا يگزين قانون قبلي مي گردد .

مثلا يك روز وقتي مي ديدند سنگ را كه از بالا رها مي كنيم به زمين مي افتد ، مي گفتند كشش در خود سنگ وجود دارد كه مايل است خود را به مركز زمين بر ساند . و اين حكمي كه بر اثر تجربيات مكرر همه بر آن متفق بو دند ولي پس از آمدن نيوتن مطلب عوض شد و گفتند :   خير ، اين سنگ نيست كه ميل به پايين آمدن دارد بلكه جاذبه در زمين است كه سنگ را       مي كشد .

3 – آيا معجزه واقع شده است ؟

پاسخ اين سؤال بسيار سهل و ساده است زيرا وقتي معلوم شد كه معجزه خرق قانون عليت نيست ؛ كارهاي خلاف جريان طبيعي و عادي بسيار در جهان اتفاق افتاده و مي افتد . از بوعلي نقل مي كند كه گفته است ؛ اگر شنيدي كه فردي عارف يك ماه چيزي نخورده و نمرده است ؛ تعجب نكن زيرا اين عمل بر خلاف قانون طبيعت است نه بر خلاف قانون كلي هستي .

زيرا اينكه افرادي معمولي اگر مثلاً چهل و هشت ساعت غذا نخورند مي ميرند به خاطر آنست كه بدن آنها از نظر جريان معمولي به غذا نيازمند است كه در ظرف اين مدت غذا به آن برسد . ولي يك انسان مي تواند با تقويت اراده ، بدن خويش را به گونه اي مسخر كند كه حتي حركت قلبش در اختيار او باشد ، جريان تنفس با اراده و اختيار او انجام گيرد .

نمونه اين افراد در ميان مرتاض ها بسيار ديده شده است مرتاضهايي كه مي توانستند براي مدتهاي طولاني تنفس خود را كنترل كنند و نفس نكشند در حاليكه افراد معمولي يك دقيقه هم شايد نتوانند . اين نتيجه تقويت روح است ، يعني روح بطوري تقويت شده كه بر بدن حاكم گرديده است .

نقل مي كنند سالي كه سران شوروي به هندوستان رفته بودند مشاهده ي اين موضوع آنان را حيرت انداخته بود و آن چنان براي آنان شگفت انگيز بود كه وقتي برگشتند گفتند بايستي اين گونه اعمال در دانشكده ها مورد مطالعه قرار گيرد ، گويا اين هم خودش علمي است !

آنان ديده بودند كه مردمي در تابوتي دربسته قرار گرفته و در قبري مدفون گشته بود بدون آنكه منفذي براي تنفس او قرار دهند پس از مدتي كه او را بيرون آوردند شروع به تنفس كرد ، و چنان پيدا بودكه پس از قرارگرفتن در زير خاك به اختيار خويش تنفس خود را متوقف ساخته و اينك آغاز نموده است .

در هر حال وقوع اينگونه اعمال نمونه هاي زيادي دارد و تقويت اراده بوسيله تمرين اگرچه تمرينهاي غير شرعي باشد توجيه كننده تمام اعمال مزبور است . بنابراين معجره كه گفتيم كاري است كه تنها برخلاف نواميس طبيعت انجام مي گيرد ، با توجه به اينكه پيامبران با عنايت پروردگار نمونه كامل انسانها بوده و قويترين روحها و محكم ترين اراده ها در آنها يافت       مي گردد وقوعش بسيار سهل و آسان توجيه خواهد شد .

4- معجزه چگونه دلالت بر صدق ادعاي آورنده آن دارد ؟

منطقين مي گويند ما سه گونه دلالت داريم 1 – دلالت قراردادي 2 – دلالت طبيعي 3 – دلالت عقلي . دلالت قراردادي يعني آنكه چيزي را نشانه چيزي قرار بدهند به طوري كه اگر قرارداد خلافش مي بود برخلاف دلالت مي كرد .

مثل دلالت الفاظ بر معاني « نان » بحسب قرارداد اين موجود خوردني است و آب اسم آن آشاميدني در حاليكه اگر عكس قرار داده بودند يعني آب را به جاي نان و نان را به جاي آب وضع نموده بودند همانطور دلالت مي كرد و هيچ اشكالي بوجود نمي آمد يعني بين لفظ آب و آن مايع و بين نان و آن ماده خوردني هيچ رابطه ي ذاتي نيست .

و نيز مثل دلالت علائم راهنمايي ؛ مثلاً دلالت فلش  سبز بر عبور آزاد يك دلالت قراردادي است و اگر آنرا دلالت  ايست نهاده بودند همانطور دلالت مي كرد .

آيا دلالت معجزه بر صدق نبوت بدينگونه است ؟ يعني خدا با مردم قبلاً قراردادي بسته است كه هر وقت اين اعمال را از كسي ديدند بدانند او از طرف من آمده است و هرچه مي گويند راست است ؟ اينطور است ، زيرا خداوند هرچه بخواهد به مردم برساند از طريق انبياء مي رساند و ما اينك در مقام اثبات خود انبياء هستيم .

دلالت طبيعي : يعني دلالت تجربي مثل دلالت سرفه در درد سينه و يا حركت سريع نبض بر تب . اينها علائم طبيعي و تجربي است يعني علائمي است كه در اثر تجربه بدست آمده است . دلالت معجزه از اين نوع مسلماً نيست چون جزء مسائل تجربي بشر نيست .

دلالت عقلي : يعني دلالتهاي استدلالي مثل دلالت معلول بر علت .

شرايط معجزه :

عمل خارق العاده را در صورتي معجزه مي نامند كه شرايط ذيل را دارا باشند :

1-  كسي كه از ناحيه خدا منصبي براي خود ادعا مي كند آن عمل را در مقام گواه بر صدق گفتار و ادعايش انجام دهد .

2-  مقامي كه اين شخص ادعا مي كند بايد از نظر عقل براي بشر امكان پذير باشد . و اگر مقامي را ادعا كند كه به گواه عقل كذب و دروغ وي در اين ادعا ثابت و مسلم گردد در اين صورت هر عملي براي اثبات گفتارش انجام دهد ، نه گواه بر صدق گفتار او خواهد بود و نه آن را مي توان معجزه ناميده گرچه ديگران از انجام چنين عملي عاجز و ناتوان باشند .

3 –  مقامي كه اين شخص ادعا مي كند بايد از نظر شرع نيز قابل قبول باشد . اگر مقامي را ادعا كند كه به نقل صحيح و مسلم مذهبي كذب وي در ادعاي چنين مقامي ثابت و مسلم گردد ، در اين صورت عمل خارق العاده اي كه انجام مي دهد دليل بر صدق ادعاي وي نبوده و معجزه نيز ناميده نمي شود .

4 –  شرط ديگر اعجاز اين است كه : عمل خارق العاده گواه بر صدق مدعي باشد نه گواه بر كذب او ، و اگر كسي منصبي از ناحيه خداوند ادعا كند و سپس عملي انجام دهد كه ديگران از انجام دادن آن عاجز و ناتوان باشند در صورتي كه اين شاهد و دليل بر كذب و دروغ وي گردد معجزه ناميده نمي شود .

5-  پنجمين شرط اعجاز اين است كه بايد به هيچ يك از علوم ، فنون و هنرهاي دقيق نظري متكي نبوده و قابل تعليم و تعلم نباشد . و اگر كسي عملي انجام دهد كه به يكي از علوم و فنون متكي گردد نتوان آنرا معجزه ناميد گرچه ديگران از انجام آن عاجز و ناتوان بوده و شرايط ديگر اعجاز را دارا باشد . 1

چگونه معجزه گواه بر صدق ادعاي پيامبران مي باشد ؟

اعجاز ، گواه بر صدق گفتار مدعي است :

پاسخ اين سؤال روشن است ؛ زيرا انجام عملي برخلاف قوانين طبيعي بدون عنايت و اذن پروردگار جهان ، امكان پذير نيست ، پس ناچار ، خداوند اين قدرت و توانايي را در اختيار او گذارده است اگر آورنده در ادعاي خويش دروغگو باشد توانا ساختن يك فرد دروغگو بر چنين كار ، موجب گمراه ساختن مردم و ترويج باطل است ، و چنين كاري بر خداوند محال مي باشد پس هرگاه معجزه اي را در دست مدعي ديديم بايد آنرا گواه بر راستگويي وي ، و كاشف از رضايت خدا نسبت به ادعاي او بدانيم. دلالت معجزه بر صدق گفتار مدعي نبوت مبني بر اين اساس است كه داوري عقل را در حسن و قبح امور بپذيريم اما فرقه  « اشاعره » كه اصل مزبور را انكار مي نمايند و عقل را از درك حسن و قبح امور عاجز و ناتوان مي دانند طبعاً باب لزوم تصديق پيامبران را به روي خود از نتايج غير صحيح انكار اين اصل است . زيرا معجزه در صورتي دليل بر صدق ادعاي آورنده آن مي شود كه داوري عقل را در اينجا قبيح است خداوند معجزه را در اختيار دروغگو بگذارد  بپذيريم ولي اگر فرض شود كه عقل از درك قبح اين مطلب عاجز و ناتوان است ديگر كسي نمي تواند راستگو را از دروغگو تشخيص     دهد .[1]

ابتدا دو بحث اعجاز و معجزه را از نظر لغوي با توجه به منابع و نظريه هاي مختلف مورد بررسي قرار مي دهيم :

اعجاز : اعجاز به قاعده لفظي مصدر باب افعال و مصدر مجرد آن عجز و عجزانا و مصدر ميمي آن معجز و ضد و بردباري است و مفرد آن عجز به معني ناتوان شدن از عمل و كردار و فكر و به معني بيچارگي نيز مي آيد اين فعل لازم است و چون به باب افعال برده شود متعدي خواهد شد .

و عرب مي گويد : « عجز فلان من العمل و لا يستطيعه » يعني از انجام عمل ناتوان شد و قادر به انجام آن نگرديد و اسم فاعل « عجز » در مذكر « عاجز » و در مؤنث « عاجزه » مي شود و جمع عاجز « عاجزون » و جمع الجمع آن « عواجز » است و عاجزه زن ناتوان و عجوز پيرزن سالمند از كار افتاده است .[2]

 

اطلاعات بیشتر

نوع فایل

word

تعداد صفحات

162

حجم فایل

127 کیلوبایت

نقد و بررسی‌ها

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “مقاله بررسی معجزات سه تن از انبیاء”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.