0
0

مقاله انسجام خانوادگی و رضایتمندی جنسی

35,900 تومان

در این مقاله به مبانی نظری و پیشینه تحقیق انسجام خانوادگی و رضایتمندی جنسی پرداخته شده است, که شامل 50 صفحه و در قالب word امی باشد.

بخشی از مبانی نظری و پیشینه تحقیق انسجام خانوادگی و رضایتمندی جنسی

 

 

طلاق عاطفی

صاحب نظران معتقدند خانواده از نخستین نظام های نهادی عمومی و جهانی است که برای رفع نیازمندی های حیاتی و عاطفی انسان و بقای جامعه ضرورت تام دارد . یکی از مهم ترین آسیب های خانوادگی طلاق است، اما آمار رسمی طلاق به طور کامل نشان دهنده میزان ناکامی همسران از زندگی زناشویی نیست، زیرا در کنار آن آماری بزرگ تر به طلاق های عاطفی اختصاص دارد، یعنی به زندگی های خاموش و خانواده های توخالی که زن و مرد در کنار هم به سردی زندگی می کنند ولی تقاضای طلاق قانونی نمی کنند . در واقع برخی ازدواج ها با طلاق پایان نمی یابند، به ازدواج های توخالی تبدیل می شوند که فاقد عشق، مصاحبت و دوستی هستند و همسران فقط با جریان زندگی خانوادگی به پیش می روند و زمان را سپری می کنند (استیل و کید[1]، 2001).

بوهانان (2001)طلاق عاطفی را اولین مرحله در فرآیند طلاق و بیانگر رابطه زناشویی روبه زوالی می داند که احساس بیگانگی جایگزین آن می شود (بوهانان، 1970، رایس، 2011). زن و شوهر اگر چه ممکن است با هم بودن را مانند یک گروه اجتماعی ادامه دهند، اما جاذبه و اعتماد آنها نسبت به یکدیگر از بین رفته است. طلاق عاطفی به عنوان انتخابی نفرت انگیز بین تسلیم و نفرت از خود و تسلط نفرت از خود تجربه می شود، که در آن هر یک از زن و شوهر، به دلیل احساس غمگینی و نا امیدی، دیگری را آزار می دهد(اماتئو[2]، 2000).

طلاق عاطفی متضمن اعتماد، احترام و محبت به یک دیگر است؛ همسران به جای حمایت از هم دیگر در جهت آزار و ناکامی و تنزل عزت نفس یک دیگر عمل می کنند، و هر یک به دنبال یافتن دلیلی برای اثبات عیب و کوتاهی و طرد دیگری هستند (اشرفی، 1392).

طلاق عاطفی، فاصله عاطفی مشخص و آشکار میان همسرانی است که هر دو ناپخته هستند، هر چند یکی از آن ها ممکن است این ناپختگی را تایید کند و دیگری با ابراز اعمال مسئولانه مفرط، چنین چیزی را انکار کند . اگر چه به نظر می رسد که ازدواج شکل و محتوایی از صمیمت دارد، اما طلاق عاطفی ممکن است در رابطه ای به وجود آید که در آن تفاوت های آشکار کمی وجود دارد و همسران به راحتی در کنار هم زندگی می کنند، اما در احساسات شخصی یک دیگر شریک نیستند. از سوی دیگر، طلاق عاطفی، رابطه ای را توصیف می کند که در آن همسران در محیط های اجتماعی، خوب و صمیمی به نظر می رسند، ولی در خلوت قادر به تحمل یک دیگر نیستند. بنابراین در طلاق عاطفی، زوجین فقط زیر یک سقف زندگی می کنند؛ در حالی که ارتباطات بین آن ها کاملا قطع شده یا بدون میل و رضایت است (هنریان، یونسی، 1390)

تعاریف موجود، طلاق عاطفی را اختلال در روابط همسران دانسته اند، اما در هیچ یک ازا این تعاریف ملاک های مشخصی برای تعیین همسرانی که در چنین وضعیتی قرار داده اند ارائه نشده است. بر این اساس جهت دست یابی به تعریفی روشن از طلاق عاطفی، نظریات موجود در زمینه روابط افراد مورد بررسی قرار گرفت تا بر مبنای آن ها بتوان افرادی را که در وضعیت طلاق عاطفی قرار دارند مشخص کرد.

 

-1-1 نظریه های در ارتباط با طلاق خانوادگی

-1-1-1 نظریه سیستمی کیفیت زناشویی مارکز

استفن مارکز، با نگرشی سیستمی، به فرد، رابطه او با همسرش و رابطه فرد با دیگران می نگرد، او چهارچوب نظریه خود را چنین توضیح می دهد که یک فرد متاهل دارای زاویه درونی، زاویه همسری و زاویه سوم است که هر نقطه تمرکز خارج از خود به جز همسر را نشان می دهد (اخوان تفتی، 1382)  مارکز کیفیت زناشویی را نتیجه شیوه هایی می داند که افراد متاهل خود را سازماندهی می کنند؛ فردی که «من» او، حرکات منظم و معینی اطراف و بین هر سه زاویه داشته باشد، و به گونه یا خود را سازماندهی کند که نسبت به زاویه های گوناگونش، مشغولیت و توجه قوی داشته باشد، دارای کیفیت زناشویی بالایی است، اما در مقابل، در حالتی که یک زاویه تمام توجه فرد را به خود جلب کند و سایر زوایا توجهی دریافت نکنند، فرد کیفیت زناشویی پایینی دارد، بر این اساس او هفت مدل کیفیت زناشویی را متمایز می کند، که سه مدل را کیفیت زناشویی پایین و چهار مدل را کیفیت زناشویی بالا در نظر می گیرد. یکی از مدل های کیفیت زناشویی پایین، الگوی جدایی است که در آن هر دو همسر با زاویه سوم شان آمیخته اند و از زاویه همسری شان فاصله گرفته اند. سومین زامیه قدرتمند می تواند هر چیزی از جمله فرزند، کار و دوستان باشد. زناشویی های جدا، علی رغم پایین بودن کیفیت شان می تواند بسیار باثبات و طولانی باشند(مارکز، 1989، به نقل از اخوان تفتی، 1382). به نظر می رسد ترکیب جدایی در مواردی می تواند به عنوان طلاق عاطفی در نظر گرفته شود.

 

-1-1-2 نظریه مثلث عشق استرنبرگ[3]

رابرت استرنبرگ جوانب مختلف عشق را با مثلققی که دارای سه مولفه تعهد، صمیمت و شور و اشتیاق است، نشان می دهد. سه مولفه عشق به طرق گوناگون با هم ترکیب می شوند که بر این اساس استرنبرگ هشت نوع رابطه را مشخص کرده است. یکی از انواع رابطه ، عشق تهی است، که تنها شامل تعهد و فاقد صمیمیت و شور و اشتیاق است. نوع دیگر نیز عشق ابلهانه است که شامل تعهد و شور و اشتیاق، و فاقد صمیمیت است (استرنبرگ و بارنس[4]، 1988 به نقل از اميدي،1390). با در نظر گرفتن سه مولفه مثلث عشق استرنبرگ، از آنجا که طلاق عاطفی رابطه ای فاقد صمیمت است، می توان دو نوع رابطه تعریف شده توسط استرنبرگ، یعنی عشق تهی و عشق ابلهانه را طلاق عاطفی خواند.

 

-1-1-3 نظریه نظم خرد چلبی

نظریه خرد به بررسی چهار مشکلی که نظم اجتماعی در سطح خرد با آن مواجه است می پردازد. وی از چهار نوع تعامل سخن می گوید که در بررسی روابط خانوادگی، عمدتا تعامل ارتباطی مد نظر است، زیرا در این نوع تعامل است که حق و تکلیف و عاطفه مبادله می شوند  از لحاظ تحلیل نیز چلبی تعامل را دارای دو وجه عمده ابزاری و اظهار می داند، که روابط خانوادگی از مصادق رابطه اظهاری محسوب می شود. در رابطه اظهاری نوعی صمیمت، اعتماد و تعهد وجود دارد. تعلق عاطفی و معاشرت پذیری اساس این نوع رابطه را تشکیل می دهند(اخوان تفتی، 1382).

مطابق نظریه چلبی از طریق تعامل اظهاری، ما یا اجتماع یا گروه اجتماعی شکل می گیرد. یعنی سنگ بنای مای و بالبطع حفظ الگوهای تعاملی، نظم اجتماعی خرد حداقل در چهار بعد با چهار مشکل هم فکری مشترک، هم گامی مشترک، هم دلی مشترک، و هم بختی مشترک مواجه است. با توجه به نظریه نظم خرد، اگر خانواده را اجتماعی کوچک در نظر بگیریم، در صورت ایجاد مشکل در هم فکری، هم گامی، هم دلی و هم بختی مشترک بین همسران، در تعامل همسران اختلال ایجاد می شود که اختلال در بعد اظهاری تعامل همسران، را می توان طلاق عاطفی خواند(اخوان تفتی، 1382) .

 

-1-2 علل عمده شكل‌گیری طلاق عاطفی

طلاق عاطفی معمولاً از شکایت و گله گذاری زوج ها نسبت به هم شروع می شود، انتظاراتی که به زبان آورده می شود ولی تحقق نمی ساید در واقع طرفین این رابطه به نیازها و خواسته های دیگری اهمیت نمی دهند طوری که انگار زن و شوهر یکدیگر را می بینند ولی صدای هم را نمی شوند و به وجود یکدیگر تنها عادت کرده اند مانند کتابی که بارها آن را خوانده اند و دیگر از خواندن آن لذت نمی برند این مرحله آغازین شروع طلاق عاطفی است در مرحله بعد نزاع و دعوا میان دو طرف رخ می ده و انتظاراتی که قبلاً به آرامی مطرح می شد حالا با فریاد و داد و بیداد بیان می شود و آرامش و عشق ابتدای رابطه جای خود را به خشم می دهد(ستوده، بهاری، 1386) .

فردی که دچار طلاق عاطفی شده است به خود و سلامت فردی و اجتماعی خود بی توجه می شود و حتی به سلامت دیگر افراد خانواده نیز اهمیت کمتری می دهد وظایف خود را به درستی انجام نمی دهد و مسئولیت های خود را در مقابل دیگر افراد خانواده به سردی و بی هیچ میل و رغبتی انجام می دهد.روابطی که با گذشت زمان و گذر از این پروسه منجر به متفاوت شدن خواسته ها،نگرش ها و نیازهای زن و مرد و متعاقب آن دور شدن آن ها از هم شده است که در چنین شرایطی تنها وجود انگیزه ای خاص می تواند دو نفر را به زندگی در کنار هم وادار کند که معمولاً این انگیزه نیز وجود فرزندان و یا در کشور ما مسائل خاص اجتماعی است مسائلی که منجر به تحمل زندگی و ادامه آن می شود در حالی که این گونه زندگی هر لحظه آماده رخدادی جدید خواهد بود(سچرام[5]، 2006).

طلاق عاطفی باعث می شود میزان اعتماد افراد به یکدیگر کم شده و نسبت به یکدیگر دچار سوء تفاهم شوند افراد خانواده مدام دچار اشتباه شده و به دلیل نداشتن تکیه گاه جدی در زندگی احساس یاس و سرخوردگی می کنند و با انواع بیماری های روانی و روحی دچار می شوند.از یک سو زنانی قرار دارند که در این زندگی صاحب فرزند بوده و فاقد پشتوانه و حمایت مادی و معنوی هستند و امکان تامین معاش خود را ندارند بنابراین ناچارند با وضعیت موجود سازگاری کنند و به رغم بی مهری و بی توجهی شوهر به سقف مشترک زناشویی در کنار فرزندان تن دهند و از سوی دیگر مردانی هستند که استطاعت پرداخت مهریه را ندارند ، بنابراین تحمل شرایط موجود را ترجیح می دهند اما غافل این که هر یک برای پر کردن خلا های عاطفی خود، فرد دیگری را جایگزین کرده اند(لائور[6]، 2007).

رابطه ضعیف در ارتباط عاطفی زن و شوهر به سردی روابطی که یک زوج می توانند با هم داشته باشند منجر می شود، مانند رابطه روحی، جسمی، عاطفی و حتی کلامی، وجود این مشکل در یک رابطه باعث بی مهری و کم شدن محبت در خانواده می شود زوج ها در بیگانگی کلمات و احساس یکدیگر گم شده اند و فقط برای هم حکم یک مصاحب که به او عادت کرده اند را دارند این افراد از لحاظ روحی و جسمی از یکدیگر فاصله می گیرند و مرزهایی را برای همدیگر مشخص کرده اند و هر کدام در خلوت و افکار خود دیگری را متهم می کنند و دنبال مقصر هستند ، درک نکردن صحیح رفتار و گفتار یکدیگر، نداشتن شناخت کافی از روحیات طرف مقابل و عاقبت بی علاقگی و سردی نسبت به شریک زندگی خود، دست به دست هم می دهد تا یک طلاق عاطفی را در زندگی زوج ها به وجود بیاورد(آزادی وهمکاران، 1389).

در طلاق عاطفی زوجین هیچ گونه حس، نشاط و درک متقابلی ندارد و در واقع به اجبار زیر یک سقف زندگی می کنند ممکن است خانمی به دلیل فشار اقتصادی و این که شغل و درآمدی ندارد مجبور است با همسرش زندگی کند مادر همواره از دوری فرزندش نگران است و این که در صورت جدا شدن ممکن است فرزندش را از او بگیرند یا فرزندش آسیب می بیند، بنابراین به دلیل فرهنگ جامعه یا حتی فشار خانواده نمی تواند طلاق بگیرد، در چنین خانواده ای زوجین مجبورند بدون این که تفاهمی داشته باشند زیر یک سقف زندگی کنند بنابراین اختلافات بین زوجین به تدریج باعث دوری و سرخوردگی آن ها شده و طلاق عاطفی پیش می آید بسیاری از مواد طلاق عاطفی منجر به طلاق قانونی می شود(رایس، 2011).

از مهم ترین راهکارها برای درمان مشکل طلاق عاطفی میان طرفین، مراجعه به مشاوره و طی کردن جلساتی برای معالجه فردی برای درمان روحی و روانی و جلساتی برای معالجه دو نفره با حضور طرفین برای ترمیم روابط بین آن ها است، راه حل دیگر پایین آوردن توقعاتی است که زوجین از یکدیگر دارند، آن ها باید به یکدیگر بفهمانند که در هر شرایطی خود فرد برای او مهم تر از توقعات طرفین است همین به طرف مقابل احساس آرامش و اطمینان می بخشد، در حالی که توقعات بالای زوجین از یکدیگر جدا می کند و باعث سو تفاهماتی غیر واقعی میان آن ها می شود باید اوضاع را به گونه ای تغییر دهید که دو طرف احساس کنند می توانند به یکدیگر تکیه کنند(ستوده، بهاری، 1386).

 

اطلاعات بیشتر

نوع فایل

word

تعداد صفحات

50

حجم فایل

170 کیلوبایت

نقد و بررسی‌ها

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “مقاله انسجام خانوادگی و رضایتمندی جنسی”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.