بخشی از مقاله بررسی ضعف های نظام آموزش عالی و نقش آن در توسعه اقتصادی کشور
مقدمه
پيدايش دانشگاهها با هدف کسب دانش و دستيابي به حقايق هستي، منشاء بروز تحولات بسياري در جوامع انساني بوده است. آموزش عالي با تخصصي شدن و تربيت نخبگان جامعه در شاخههاي مختلف دانش بشري همراه بوده است.
با گسترش دانشگاهها نه تنها نيروي انساني مورد نياز جامعه تربيت شدهاند، بلکه زير ساختهاي فکري و فرهنگي جامعه براي برخورداري از روشها و فنّاوريهاي نو نيز فراهم شده است. از اين نظر، آموزش عالي را ميتوان موثرترين روش سرمايهگذاري در منابع انساني دانست که با آموزش، دانشافزايي و ارتقاي نگرش و مهارتها، زمينههای فرهنگي ـ اجتماعي و اقتصادي لازم را براي توسعه ملي فراهم ميسازد. توسعه، حرکتي مستمر و پويا براي افزايش توانايي انسانها در رفع نيازهاي مادي و معنوي از طريق گسترش متوازن ساختارها و نهادهاي اجتماعي است. محرک اصلي در توسعه جامعه، دانشهاي نوين، ايدههاي تازه و آرمانهاي جديد است. آموزش عالي منبع توليد دانش و ايدههاي نو است. نقش آموزش عالي در توسعه اقتصادي کشورها، چه در اقتصادهاي مبتني بر فنّاوريهاي پيشرفته و چه در کشورهاي تازه صنعتي شده و در حال توسعه، چشمگير و بيبديل ارزيابي ميشود. نقش هيچ عاملي را در توسعه کشور نميتوان با عامل انساني برابر دانست. انسان هم عامل توسعه و هم هدف آن است و بيگمان نقش عامل انساني با رشد دانش و فنّاوري ارتقاء مييابد. لازمة نيل به اهداف توسعه ملي، برخورداري از دانش و فنّاوري پيشرفته است که تنها در ساية پژوهشهاي بنيادي، کاربردي و توسعهاي حاصل ميشود. مسئوليت توليد دانش بنيادي و دانش فني بر دوش دانشگاهها و مراکز علمي کشور است.
امر آموزش از جهات متفاوتي در مسائل مربوط به توسعه اقتصادي مورد توجه قرار ميگيرد. توسعه اقتصادي مستقل از توسعه اجتماعي، فني، علمي و فرهنگي نيست. تمام ابعاد توسعه به يکديگر پيوستهاند و بر يکديگر تأثير متقابل دارند. اين مقاله، صرفاً نقش آموزشعالي را بر توسعه اقتصادي مورد بررسي قرار ميدهد اما نقش آن را بر ديگر ابعاد توسعه نيز ناديده نميگيرد؛ بدين ترتيب، اين مقاله، عوامل مهم تعيينکنندة رشد در فرايند توسعه اقتصادي را در چارچوب يک راهبرد مشخص شناسايي ميکند، اين راهبرد در روابط آموزشعالي با توسعه اقتصادي مورد تأکيد قرار ميگيرد.
پیشینه
چندین دهه بحث و آزمایش به درک این نکته در سراسر جهان انجامیده است که بسیاری از دانشگاهها میتوانند نقشهای متنوع اما مهمی در نوآوری و توسعه اقتصادی داشته باشند.
اکتشافات علمی که به نوآوریهای صنعتی میانجامد، به خصوص از طریق کاربردهای دانشگاهی، تصویری کلاسیک از کمک دانشگاهها به توسعه اقتصادی است. بسیاری از نهادهای تحقیقاتی میکوشند چنین رابطهای را بازسازی کنند، زیرا دانشگاهها ممکن است فاقد فرهنگ یا ظرفیت انجام آن باشند.
با این حال، برخی دانشگاهها در اطراف خود، مراکز صنعتی کوچکی ایجاد میکنند که میتواند اکتشافات علمی را جذب و از آن برای ایجاد بهره اقتصادی استفاده کند. برای آنکه کاربردهای جنبی یافتههای علمی موفقیتآمیز باشد، دانشگاه باید با سرمایهگذاران مالی آگاه از فناوری، تعامل برقرار کند و ظرفیت مدیریتی و منابع تخصصی دیگر پیدا کند.
روش دوم، حمایت دانشگاهها از توسعه اقتصادی، ارائه دانش و مهارتهای فنی بهروز در میان نیروی کار است. دانشگاهها میتوانند چنین نقشی را در تمام سطوح ایفا کنند. نه تنها شمار اندکی از دانشمندان فعال در بخش تحقیق و توسعه باید دانش خود را به روز کنند، بلکه شمار زیادی از کارشناسان فنی در سطوح میانی و حتی بیشترکارگران فنی چنین نیازی دارند.
یک شرکت بزرگ سازنده وسایل الکترونیک برای جراحی چشم در ژاپن شبکه بینالمللی مناسبی از دانشمندان طراز اول برای فعالیتهای تحقیق و توسعه خودداشت.
این شرکت همچنین پیوندهایی با دانشگاهیان در دانشگاههای محلی داشت، چرا که همین ارتباطات است که بر تعداد زیادی از کارکنان شرکت تأثیر میگذاشت و به آنان کمک میکرد در نوک پیکان پیشرفتها قرار داشته باشند.استادان دانشگاه در نقشی مکمل تحقیقات مشترک، مشاوره یا پیمانکاری با صنعت انجام میدهند تا به حل مشکلات مختلف فناوری کمک کنند.
این تعامل با صنعت به آنان اجازه میدهد به نیازهای صنعت پی ببرند اما این ارتباط بر آگاهی آنان از مسائل مرتبط تأثیر میگذارد. دانشگاهها میتوانند ضرباهنگ اجتماعی، فرهنگی و فکری یک ناحیه محلی را ارائه کنند و با این کار نقش غیر مستقیم اما مهم اقتصادی ایفا کنند. رخدادهای فرهنگی پیرامون دانشگاهها میتواند آن مکان را برای متخصصان تحصیلکرده و کارفرماهایشان جذاب کند. مثلاً دانشگاه پنسیلوانیا در آمریکا نسبت به آبادی محلات مسکونی پیرامون خود تعهد داده است.
سایر نقشهای مربوط به توسعه اقتصادی شامل کمک به تصمیمگیری دولت و صنعت است که با شرکت در کمیتههای اصلی و هیأتهای مشورتی و نیز با گسترش فعالیتهای اقتصادی محلی صورت میگیرد.
در بسیاری از کشورها، نهادهای آموزش عالی بر تحقیق علمی بدون گرایش عملی متمرکز هستند، یا سودای تحقق چنین هدفی را در سر میپرورانند. مؤسساتی که گرایش عملی دارند، اغلب علمیتر میشوند و مؤسسات متمرکز بر تدریس بیشتر به سوی تحقیق گرایش پیدا میکنند. یک دلیل برای این تغییرات تفسیر غالب «خودمختاری علمی» است که اغلب جدایی از سهامداران خارجی را تشویق میکند.
امروزه، برای دانشمندان امکانپذیر است که تحقیقات بنیادی انجام دهند و درعین حال، از مرتبط بودن محصول کار به لحاظ عملی نیز انگیزه بگیرند مانند پاستور، زیستشناس فرانسوی که به خاطر تحقیقات علمی با تأثیر اجتماعی مهم معروف است.
در واقع، برای برخی دانشگاههای تحقیقاتی، مرتبط بودن بخشی جداییناپذیر از مأموریت آنهاست، حتی در حالی که میکوشند در نوک پیکان حرکت پژوهش باشند، مانند ام آی تی. البته همه دانشگاههای تحقیقاتی پژوهش مرتبط انجام نمیدهند، اما ام آی تی تحقیقات در زمینههایی را تشویق میکند که تأثیر قابلتوجهی از آن انتظار میرود.
هنوز بررسیای ثبت نشده است.