بخشی از مقاله حمله مغولان و تاثیر آن بر انحطاط تمدن اسلامی
مورخان مسلمان قرن هفتم هجری، حمله مغولان به جهان اسلام را از دو بعد بیشتر توجه کردهاند، یکی کشتار مردمان و دیگری انقراض خلافت عباسی بغداد. اما با استقرار حاکمیت مغولان، ممانعت آنان از اجرای شریعت اسلام و بهخصوص انجام فریضه حج بیش از همه توجه مورخان را به خود جلب کرد. سرانجام با قبول اسلام از سوی مغولان و به تبع آن از میانبرداشتهشدن موانع اجرای شریعت، سفر حج برقرار شد در حالیکه تعارض با خلافت (عباسیان مصر) همچنان ادامه داشت. لذا منابع تاریخی از قرن هشتم به بعد، هجوم مغولان به جهان اسلام و فرایند طولانی اسلامپذیری آنان را بحرانی کوتاه در حیات دیرپای تمدن اسلامی دانستهاند.
پیدایش حکومت ها و امارت های مستقل در درون امپراتوری یکپارچه اسلامی به روزگار عباسیان نخستین ضربهای بود که بر وحدت دنیای اسلامی وارد آمد. از زمانی که رقابت بر سر به دست آوردن قدرت در گوشه و کنار سرزمین های خلافت اسلامی آغاز شد، مقام خلافت به منصبی نمادین و ظاهری تبدیل گردید. پایتخت خلفا بارها به دست مدعیان مختلف تسخیر می گشت و رهبران روحانی جامعه مسلمان همانند مهرههای بی جان جابجا میشدند. با این همه دستگاه خلافت به عنوان نماد ظاهری وحدت دنیای اسلامی مدتها به حیات خود ادامه داد.
تنها فاتحان غیرمسلمان مغول بودند که به باورهای مسلمانان نسبت به نهاد خلافت و وقعی ننهادند و آن مقام ظاهری میان تهی و ناتوان به همراه مدعی بغداد نشینان آنرا از میان برداشتند. به همین سبب است که مغولان به عنوان عامل اصلی از بین رفتن یکپارچگی دنیای اسلام معرفی میشوند.
ظهور و انحطاط تمدّن اسلامی از حوادث بزرگ تاریخ است. اسلام طی پنج قرن از سال 81 ـ 597 هـ. ق (700ـ 1200 م) از لحاظ نیرو، نظم، بسط قلمرو حکومت، اخلاق و رفتار، سطح زندگانی، وضع قوانین منصفانه انسانی، ادبیات، دانشوری، علم، طب و فلسفه پیشاهنگ جهان بود. هنر اسلامی همه نیروی خود را در تزیین به کار برد که تاکنون هنری از آن سبقت نگرفته است. در دیار اسلام، هنر و فرهنگ میان مردمِ بیشتر مناطق مسیحی قرون وسطا رواج و تعمیم داشت. پادشاهان خطّاط بودند و چه بسا تاجران که مانند پزشکان فیلسوف بودند. چنان به نظر میرسد که مسلمانان شریفتر از مسیحیان بودهاند، پیمانها را بهتر رعایت میکردند، نسبت به مغلوبان رحیمتر بودند و در تاریخ خود، به ندرت دست به آن نوع وحشیگری زدند که مسیحیان در هنگام تسلّط بر بیت المقدس (493 ق / 1099 م) مرتکب شدند. در آن هنگام که شریعت اسلام روش قضائی مترقّی داشت که به وسیله قاضیان روشنفکر اجرا میشد، قوانین مسیحی به استفاده از روش «اوردالی» به وسیله جنگ تن به تن، آب یا آتش ادامه میداد.
دین مغولان که آن را آیین شمنی نامیدهاند، از دین سایر اقوام ساکن استپهای جنوبی روسیه و قسمت غربی منطقة آسیای میانه جدا نبوده است. آیین شمنی عبارت بوده است از نوعی یگانه پرستی ابتدایی که در آن، ایزدان گوناگون با مرتبههای پایینتر، در نگاهداری و نظم کائنات با خدای یکتا سهیم شناخته میشدند و بتهای گوناگون به عنوان مظاهر این ایزدان پرستش میشدند. علاوه بر این، در این آیین، ارواح نیک و ارواح پلید، فرشتگان و اهریمنان، در زندگی روزمره اهمیت اساسی داشتند.
بدیهی است که نمادهای ادیان قبایل نخستین، چون «فتیش، توتم و تابو»، در آیین شمنی مشاهده میشد. شمنیها که بهتر است آنان را «جادوگر» یا روحانی ـ پزشک بنامیم، برگزاری تشریفات دینی و انجام عملیات ساحری و معالجه بیماران روانی و جسمی را به عهده داشتند و چون سراسر زندگی روزمره مغولان آکنده از خرافات و تلاش در دوری گزیدن از بلایا و دفع ارواح پلید بود، این عده بر امور زندگی آنها مسلط بودند و رهبران واقعی ایلات را روسای روحانی تشکیل میدادند.
مغولان به خدای یکتا ایمان داشتند و او را خالق آسمانها و زمین میدانستند و خوشبختی و بدبختی خود را به او نسبت میدادند. خدای بزرگ مغولان «گوگ تنکری» یا «گوی تنکری» نام داشت. در برابر تنکری، خدایی بود به نام «ایتوگن» که الهه زمین و فراوانی بود. این دو خدا با خدایان خورشید و ماه و نیروهای طبیعت و روح کوهها و رودهای مقدس و روح نیاکان قبیله پرستیده میشدند و نظرشان را با پیشکش کردن خوراک و نوشابه که گاهی متضمن قربانی آدمیان و جانوران میشد، جلب میکردند.
مغولان بتهایی از سنگ و چوب با پوششی از پوست حیوانات میساختند و اعتقاد داشتند که ارواح در آنها مقیماند. آنها این بتها را درون یورت به عنوان خدایان پشتیبان قبیله نگاه میداشتند یا در بیرون یورت برای پرستش همگان میگذاشتند.
مهمترین سوگند مغولان به خداوندِ آسمان و زمین بود و عقیده داشتند که خدای یگانه، فرمانروایی روی زمین را به آنها عطا کرده است و این جمله که «آسمان را یک خدا و زمین را یک فرمانروا شایسته است» ناشی از همین عقیده آنهاست.
پیش از وحدت مغولان و تشکیل امپراتوری عظیم مغولی، طوایف مختلف آنان به دین سنتی و بومی خود، همراه با آیینهای شمنی معتقد بودند. البته از چند قرن پیش از آن برخی از طوایف، مانند کرائیت، مسیحی و برخی نیز بودایی شده بودند، همچنین به سبب همجواری با چین و تأثیرپذیری از فرهنگ آنان، آیین کنفوسیوس نیز بر آنها تأثیر گذاشته بود.
در نیمه دوم قرن شانزده میلادی پس از فتوحات چنگیزخان و دیگر سردارانش و تجزیه مغولستان به خانات متعدد، فرقه جدید بودایی به نام «زرد کلاهان» به وسیلة «تسنگخاپا» تأسیس و از تبت وارد مغولستان شد. این فرقه در زندگی اجتماعی مغولها نقش بسیار مهم و مؤثری ایفا کرد. مذهب بودایی قدیمی که در زمان امپراتوری جهانی مغول وارد مغولستان شده بود، در این دوره کاملاً از بین نرفته بود، ولی به هیچوجه مانند شمنیسم قدیمی، در جامعه نفوذ و تأثیرنداشت.
اعتقادات مذهبی مغولان که از زندگی ایلی و اقتصاد شبانی نشئت یافته بود، با وجود شباهت به معتقدات سایر ایلهای پراکنده در جهان، از ویژگیهای خاصی بهرهمند بود که مغولان را از همردیفان خود متمایز میکرد.
مردمی که بسیار به عوامل و عناصر طبیعت از نظر سودمندبودن آنها مینگریستند، آخرت را ادامه عادی دنیای خاکی میپنداشتند و هم از این رو مواد غذایی، اسبهایی با زین و برگ، وسایل زندگی و حتی زنان را در دسترس مردگانی که به خاک میسپردند، قرار میدادند. آنان به خدای نادیده اعتقاد داشتند، لکن جز سلامتی و طول عمر چیزی از او نمیخواستند و از بتهای خانگی خود میخواستند که حوایج کوچک زندگیشان را بر آورده سازند.
مغولان عقیده داشتند که بتها با همدیگر زناشویی میکنند و فرزند میآورند. آنان در هر وعدة غذا که میخوردند لقمهای هم به چهرة بت خانگی میمالیدند؛ تو گویی سهم آنها را از غذا بدین گونه میدادند. مغولان معتقد به یاسا بودند که چنگیز تنظیم کرده بود. البته در کنار این مقررات اصولی، موارد مبهمی نیز به چشم میخورد، از قبیل طریقة ذبح حیوانات، احترام به آتش، آبتنی کردن در جوی و آبهای روان در مواقع خاص، شستن لباس در آب روان و پهن کردن آن در دشت و موارد دیگر.
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.