0
0

دانلود مقاله بررسی رابطه بين شيوه های فرزند پروری مادران با انگيزش پيشرفت دانش آموزان

583 بازدید

آدمي موجودي شگفت انگيز است. مي تواند رويدادها را ادراك كند، به قضاوت هاي پيچيده دست بزند، اطلاعات را به خاطر آورد، مسائل را حل كند و نقشه ها را عملي سازد. اين ماشين پيچيده ممكن است براي مقاصد مختلف به كار افتد؟… پیشنهاد می کنیم ادامه این مطلب مفید و ارزشمند را در مقاله بررسی رابطه بين شيوه های فرزند پروری مادران با انگيزش پيشرفت دانش آموزان دنبال نمایید. این فایل شامل 106 صفحه و در قالب word ارائه شده است.

مقاله بررسی رابطه بين شيوه های فرزند پروری مادران با انگيزش پيشرفت دانش آموزان

مشخصات فایل بررسی رابطه بين شيوه های فرزند پروری مادران با انگيزش پيشرفت دانش آموزان

عنوان: بررسی رابطه بين شيوه های فرزند پروری مادران با انگيزش پيشرفت دانش آموزان
فرمت فایل : word (قابل ویرایش)
تعداد صفحات : 106
حجم فایل : 108 کیلوبایت

بخشی از  مقاله بررسی رابطه بين شيوه های فرزند پروری مادران با انگيزش پيشرفت دانش آموزان را در ادامه مشاهده خواهید نمود.

تعريف انگيزش :

گيج وبرلاينر انگيزش را به عنوان نيروي محرك فعاليت هاي انسان و عامل جهت دهنده رفتار انسان تعريف كرده اند. آنها انگيزش را به موتور و فرمان اتومبيل تشبه كرده اند در اين مقايسه انگيزش به عنوان نيرو و جهت دهنده تلقي مي شود.  (طهوريان و همكاران ، 1374)

  اتكنيسون و همكاران انگيزش را به عنوان عامل نيرو و جهت دهنده رفتار تلقي مي كنند.  (براهني ، 1371)

اكثر روانسناسان مفهوم انگيزش را به عواملي محدود مي سازند كه به رفتار نيرو مي بخشد و به آن جهت مي دهد يك جاندار انگيخته در مقايسه با يك جاندار ناانگيخته با نيرو و كارايي بيشتري در يك فعاليت درگير مي شود. انگيزش علاوه بر نيرو بخشيدن به جاندار معموالا” به رفتار جهت مي دهد بدين صورت كه مثلا” شخص گرسنه براي جستجوي غذا و خوردن آن برانگيخته مي شود.

بولز مفهوم انگيزش را مفهومي بحث انگيز مي داند چرا كه بعضي از روانشناسان احساس مي كنند كه فقط جنبه هاي نيرويابي رفتار را بايد به حساب انگيزش گذاشت و مكانيزم هاي ديگر(يادگيري و شناخت) مسئول جهت دادن به رفتار هستند. از طرف ديگر بعضي روانشناسان مفهوم انگيزش را غير قابل استفاده مي دانند. ( شكركن ، 1373)

نظريه هاي متعددي در مورد انگيرش بيان شده است كه در اينجا اهم آنها را به ترتيب تاريخي توضيح مي دهيم.

نظريه شناخت گرايي : اصطلاح انگيزش تا آغاز قرن بيستم بكار نمي رفت. طي صدها سال عقيده فيلسوفان بر اين بود كه آدمي موجودي هوشمند است كه آزادانه اهداف خود را انتخاب مي كند و درباره راه و رسم زندگي خود تصميم مي گيرد. عقل بود آنچه را كه آدمي مي بايست انجام دهد مشخص مي ساخت. انسان آزاد و صاحب اختيار بود و خوب و بد و انتخاب بستگي به آموزش وهوش او داشت. فرض بر اين بود كه اگر كسي بداند كدام انتخاب خوب است خود به خود آن را برمي گزيند. چنين تصويري از وجود آدمي فردگرايي ناميده مي شود.   (باقري ، 1373)

در اين نظريه مفهوم اراده نقش محكمي دارد و اراده را مثل تفكر و احساس يكي از نيروهاي ذهن مي دانستند و معتقد بودند چون انسان قادر به كنترل اراده خويش است پس بايد مسئول اعمال خود باشد، نه تحت نيروهاي خارج از خود باشد بلكه برعكس براي تحقق بخشيدن به خواسته هاي خود مي تواند جهان را دگرگون كند.   (براهني ، 1366)

اما بتدريج مفهوم اراده مورد اعتراض واقع شد. گاهي اوقات آدمي از انگيزه هايي كه اساس رفتار او هستند اطلاع ندارد به همين جهت نيز انگيزه ها را بايد چيزي جدا از فرايندهاي شناخت و تفكر دانست.

اكثر روانشناسان معتقدند كه گرچه نظريه اي شناختي تحليل ارزنده اي از فرايند تصميم گيري بدست داده اما متغييرهاي انگيزشي را از نظر دور داشته است.

با اين حال اكثر روانشناسان در تبيين انگيزش به نظريه شناختي سخت معتقد هستند از جمله جورج كلي مفهوم انگيزش را به كلي بي فايده مي داند به نظر وي رفتار چيزي نيست كه محتاج به انگيخته شدن باشد. بلكه رفتار دائما” فعال است ومساله اصلي، انتخاب رفتار بخصوص از ميان رفتارهاي ممكن است.               ( گردون  ، 1996 )

از متفكران قرون وسطي سنت توماس اكواينيس و از متفكران اخير دكارت، هابز، اسپنيوزا از طرفداران اين نظريه بودند.

نظريه لذت گرايي : همراه با بحث هاي فلسفي درباره خود و اراده آدمي، اين نظريه نيز به ميان آمد كه آدمي موجودي است در جستجوي لذت و دوري از درد. اين نظريه توسط توماس هابز در قرن هفدهم عنوان گرديد كوششي است براي تبيين علت رفتار و نيايد آن را با مكتب اخلاقي لذت گرايي اشتباه گرفت. روانشناسان نظريه لذت گرايي را مردود دانسته اند. آنان از اين لحاظ لذت گرايي را قبول ندارند كه اين نظريه بر معرفت خصوصي شخص از تجارب خويش متكي است. ما درباره احساس لذت دروني كه به شخص ديگري دست داده است چه مي دانيم؟ بايد گفت كه آنچه به كام يكي شهد است براي ديگري زهر مي نمايد. از طرف ديگر چون لذت گرايي به بحث تسلطي مي انجامد مردود شناخته شده است. با وجود آن اخيرا” روانشناساني از قبيل پل. ت. يانگ و ديويدس مك كلند نظريه لذت گرايي پيچيده اي را به ميان كشيده اند با اين تفاوت كه مبناي كار اين دانشمندان گزارش كار خصوصي افراد درباره لذت و درد نيست بلكه گرايش و گريز را به طور عيني اندازه گيري مي كنند اين روانشناسان نظريه لذت گرايي آزمايش را پرورش مي دهند. (Borich , Tombary ، 1995)

مك كلند در نظريه لذت گرايي خود مدل برانگيختگي عاطفي را پيش كشيده است منظور او اين است كه پاره اي از محركهاي محيطي به صورت فطري لذت يا درد را برمي انگيزند و در جانداران تمايلي به گرايش يا گريز از اين محركها به عنوان هدف وجود دارد. ميزان هيجان لذت بخشي يا دردناكي كه به جاندار دست مي دهد تابع سطح انطباق قبلي اوست. مثلا” در شرايط عادي صداي بلند آدم را ناراحت مي كند ولي پس از چند ساعت توقف در فرودگاه هواپيماهاي جت، سروصدا و كوچكترين ناراحتي را ايجاد نمي كند. اگر شدت محرك از سطح انطباق جاندار كمي بالاتر يا پايين تر برود احساس لذت دست مي دهد ولي اگر به نحو بارزي تغيير كند موجب ناراحتي مي شود. (براهني ، 1366)

مك كلند انگيزش را مشتمل بر انتظارات آموخته شده اي در مورد هدفها مي دادند، انتظار اينكه هدف بخصوص واكنش هيجاني مطبوع يا نامطبوعي ايجاد خواهد كرد. جاندار در گذشته هدفهايي را كه مطبوع يافته به دنبال آنها مي رود و از نزديك شدن به هدفهايي كه در گذشته درد و ناراحتي ايجاد كرده اند پرهيز مي كند به اين ترتيب مك كلند تمام انگيزه ها را آموخته شده تلقي مي كند. برانگيختگي عاطفه فطري است ولي انتظارات شخص آموخته شده هستند. (باقري،1373)

اين نظريه در آثار فيلسوفان باستان نيز منعكس است ولي در قرن هجدهم و نوزدهم به اوج خود رسيد و هر چند كه به تدريج از رواج افتاد با اين حال در سالهاي اخير بار ديگر نضج گرفته است.

نظريه غريزه ها : صورت افراطي ديدگاه ماشين گرا نظريه غريزه است. غريزه يك نيروي زيستي و فطري است كه جاندار را از پيش آماده مي سازد تا تحت شرايط مناسب به شيوه اي خاص عمل كند. مدتهاي مديدي رفتار حيوانات با غرايز نسبت داده مي شد و گمان مي رفت كه حيوانات روح يا عقل ندارند و قادر به استدلال نيستند. نظريه تحول انواع داروين كه تمايز زيادي بين آدميان و جانداران ديگر قائل نبود در را به روي استفاده از نظريه غريزه براي تبيين رفتار آدميان گشود. داروين معتقد بود كه پاره اي از اعمال هوشمندانه موجودات زنده ارثي هستند كه ساده ترين آنها بازتابها مي باشد مثلا” بازتاب مكيدن در نوزادان كه كه انواع پيچيده اين رفتار را غريزه  مي گويند. (Borich , Tombary  ، 1995)

در اوايل قرن حاضر نظريه پردازاني از قبيل ويليان جيمز، زيگموند فرويد، ويليام مك دوگال، نظريه غريزه را به صورت يك مفهوم تبييني وارد روانشناسي كردند. بعضي از متفكرين غريزه را قالبي و مكانيكي پنداشتند. ولي مك دوگال آنها را تمايلات غايي هدف جويانه و ارثي دانست. ( براهني ، 1366)

مكدوگال در كتابش تحت عنوان روانشناسي اجتماعي (1908) غرايز زير را عنوان كرده است.

اكتساب، ستيزه جويي، توليد مثل، نفرت، خوارطلبي، ابراز وجود، سازندگي، كنجكاوي، گريز، جمعگرايي ، بعدها مكدوگال فهرست غرايز را تا هجده نوع گسترش داد كه بعضي از آنها به نيازهاي خاص جهاني مربوط بودند.(براهني،1366 )

بعضي نظريه پردازان به يكي از دو غريزه اكتفا كردند مثلا” فرويد معتقد بود كه نيروي اساسي اما نو هوشيار وجود دارد كه عوامل انگيزش نيرومندي در تعيين رفتار هستند يكي غريزه زندگي كه رفتار جنسي تجلي مي كند و غريزه مرگ كه زمينه ساز اعمال پرخاشگرانه هستند . (باقري، 1373)

نظريه غريزه ها در طول ربع اول قرن حاضر رواج فراوان داشت ولي بعدها با مشكلاتي مواجه شد. اشكال اساسي اين بود كه هر كسي به سليقه خود چند غريزه ديگر به به فهرست غريزه ها افزود تا جايي كه در حوالي 1920 تعداد غريزه ها به شش هزار رسيد. (براهني، 1373)

همچنين مردم شناسان متوجه شدند كه بعضي از غرايز در برخي از فرهنگها يافت نمي شود به عنوان مثال ستيزه جويي در تمام جوامع ابتدايي امري رايج نيست در بعضي از جوامع مردم نياز به جنگيدن ندارند. (براهني، 1371)

گرچه نظريه غريزه ها به تدريج از رواج افتاد ولي هرگز به كلي از ميان نرفت و در سالهاي اخير گروهي از كردار شناسان اروپايي مثلا” نيكولاس – تين برگن و روانشناسان تطبيقي آمريكا از قبيل فرانك بينچ مساله غريزه را به شكل جديدي در قالب « نقش پذيري» مطرح مي كنند. اين دانشمندان سرگرم تشيع جزئيات رفتار غريزي مخصوصا” در حيوانات رده پائيني هستند بحث هاي نظري را كنار گذاشته اند و به آزمايشگاه روي آورده اند و در جستجوي مكانيسم هاي فيزيولوژي رفتار غريزي هستند. (براهني، 1366)

نظريه سائق ها : مهمترين نظريه اي كه در حال حاضر مبحث انگيزش ديده مي شود مفهوم سائق است كه نخستين بار در سال 1918 رابت س. وودورت آن را مطرح كرد. منظور او از سائق نيرويي بود كه جاندار را به عمل وامي دارد در مقايسه با عادت كه جهت رفتار را تعيين مي كند. اگرچه منظور وودورت از كلمه سائق، خزانه نيروي كلي جاندار بود ولي به زودي ديگران سائق هاي مختلفي از قبيل گرسنگي، تشنگي و ميل جنسي را مطرح كردند. سائق از نظر اين دسته از روانشناسان عبارت است از تمايل جاندار به گرايش يا دوري از هدفهاي خاص بود. گرچه نظريه سائق ها شباهت زيادي با نظريه غريزه ها دارد ولي به عللي نظريه سائق ها بيشتر مورد قبول روانشناسان قرار گرفت.

زماني كه در سال 1931 فيزيولوژيست آمريكايي والترب كنن مفهوم تعادل حياتي را مطرح كرد نظريه سائق اهميت بيشتري پيدا كرد. مطابق اين مفهوم هرگاه وضع دروني جاندار از حالت عادي منحرف شود بدن او دچار عدم تعادل مي گردد. ظهور سائق هاي رواني، يكي از بدن كم مي شود سائق گرسنگي فعال مي گردد و جاندار به جستجوي غذا مي پردازد و بعد از خوردن غذا تعادل خود را بازمي يابد. (براهني،1366 )

كلارك هال اين نظريه را پيش كشيد كه تمامي رفتارها يا از سائق هاي تعادلي ريشه مي گيرند (سائق هاي اوليه ناميده مي شوند) يا از سائق هاي ثانويه كه خود از سائق هاي اوليه بوجود آمده اند. سائق هاي اوليه نيروهايي هستند كه در درون فرد وجود دارند و به وسيله نيازهاي زيستي نظير گرسنگي و تشنگي ايجاد مي شوند، اين سائق ها باعث ايجاد فعاليت هاي تصادفي مي شوند. اين فعاليت ها ضرورتا” بدون جهت هستند تا زماني كه نياز برآورده شود. اما وقتي كه رفتار برآورده شد نياز از طريق فرايند كاهش سائق و تقويت به عنوان يك عادت آموخته مي شود. سائق هاي ثانويه يا اكتسابي مانند آرزوها و اميال مربوط به پول، عشق، ورزش كردن، نوشتن و يا نواختن موسيقي مي باشند اين سائق ها ناشي از نيازهاي حياتي نيستند بلكه از طريق همراهي با يك سائق اوليه كسب مي شوند.

هال معتقد بود تمام فعاليت هاي اورگانيزم به سمت كاهش تنش جهت داده مي شوند كه اين تنش به وسيله نيازها و سائق ها ايجاد مي شود . ( بوريچ ،  تامباري، 1995)

نظريه نيازهاي كمبود – رشد : طبق اين نظريه عمده ترين نيروي انگيزش فرد گرايشي است كه او به رشد و خودشكوفايي دارد در همه ما اين نياز اساسي وجود دارد كه تواناييبالقوه خود را در حد كمال پرورش دهيم و به پيشرفتي فراتر از وضع فعلي خود برسيم. تمايل طبيعي آدمي در جهت شكوفايي و تحقق توانايي بالقوه خود سير مي كند اگرچه ممكن است در اين راه با موانع محيطي و اجتماعي روبه رو شود.

آبراهام مازلو كه يكي از نظريه پردازان و طرفداران اين نظريه است تاثير بسيار مهمي در آموزش و پرورش آمريكا داشته است. نظريه او مبتني بر اين مفهوم است كه ارضاء نيازها «مهمترين اصل زيربناي رشد است» (مازلو، 1987). از نظر مازلو مهمترين خصوصيات انگيزش گرايش به نياز جديد و بالاتر است كه با ارضاء نيازهاي پايين تر ظهور مي كند. وقتي نيازهاي اوليه(پايين تر) مانند نياز به ايمني – ارضاء شد نيازهاي ديگر هم چون نيازهاي انگيزاننده جايگزين آنها مي شود. انگيزه افراد مستقيما” برخواسته از نيازهاي آنها است و لذا انسان در رفتار خويش به ارضاء نيازش گرايش دارد. (بروفينگ، گلاور،ترجمه فرازي، 1375)

سلسله مراتب نيازهاي مازلو عبارتند از :

  • نيازهاي فيزيولوژيك: گرسنگي، تشنگي و امثال آن.
  • نيازهاي ايمني : احساس امنيت كردن و دور از خطر بودن.
  • نيازهاي تعلق و محبت : به ديگران پيوستن، تعلق داشتن.
  • نيازهاي عزت نفس : اجرا ودستيابي، نشان دادن كفايت در كارها، مورد تاييد ديگران بودن.
  • نيازهاي شناختي : دانستن، فهميدن، كاويدن.
  • نيازهاي ذوقي(هنري) : تقارن، نظم و زيبايي .
  • خودشكوفايي و رسيدن به تحقق نفس و شكوفا ساختن توانايي بالقوه.

مازلو چهار نياز اوليه را نيازهاي كمبودي ناميد. زيرا وقتي كه در انسانها كمبودي پيدا مي شود برانگيخته مي شود تا نيازهاي خودرا تأمين كنند. اما زماني به ارضاء سه نياز ديگر كه آنها باشد نيازهاي وجودي نه به دليل كمبود بلكه به علت علاقه اساسي انسانها به خودشكوفايي، دانش وزيبايي برانگيخته مي شود. (باريچ، تامباري، 1995).

در نيازهاي پيشنهادي مازلو، نيازهاي مراحلي هستند كه بايد در مسير حركت به سمت رشد از آنها گذر كرد. اين مراحل به شكل سلسله مراتبي هستند يعني هر مرحله از نياز، قبل از اينكه نياز مرحله بعدي برانگيخته شود بايد ارضاء شده باشد تا وقتي نيازهاي فيزيولوژيكي برآورده نشود انسان در پي نيازهاي ايمني نيست. همين طور تا زماني كه نيازهاي ايمني تأمين نشود انسان درپي ارضاء نياز به عشق وتعلق برنمي آيد. آنچه كه بيش از هرچيز ازلحاظ نظري مازلو به آن توجه داشت طرح كلي مسئله بود. درابتدا نيازهايي در زندگي انسان انگيزاننده است كه جزء نيازهاي كمبودي باشد وپس از آنكه نيازهاي كمبودي ارضاء شد نيازهايي كه بازتاب علايق دروني انسان براي خودشكوفايي دانش وزيبايي است بروز مي كند. (برونينگ، گلاور، ترجمه خرازي، 1375).

 

 

 

 

 

 

در صورت تمایل شما می توانید مقاله بررسی رابطه بين شيوه های فرزند پروری مادران با انگيزش پيشرفت دانش آموزان را به قیمت 14500 تومان از سایت فراپروژه دانلود نمایید. اگر در هر کدام از مراحل خرید یا دانلود با سوال یا ابهامی مواجه شدید می توانید از طریق آدرس contact-us@faraproje.ir و یا ارسال پیامک به شماره: 09382333070 با ما در تماس باشید. با اطمینان از وب سایت فراپروژه خرید کنید، زیرا پشتیبانی سایت همیشه همراه شماست.

آیا این مطلب را می پسندید؟
http://faraproje.ir/?p=6686
اشتراک گذاری:
فراپروژه
مطالب بیشتر
برچسب ها:

نظرات

0 نظر در مورد دانلود مقاله بررسی رابطه بين شيوه های فرزند پروری مادران با انگيزش پيشرفت دانش آموزان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

هیچ دیدگاهی نوشته نشده است.