بخشی از مقاله پرورش فضائل اخلاقى
نقش معاشران و دوستان
موضوع ديگرى كه تاثير عميق آن به تجربه ثابتشده و همه علماى اخلاق و تعليم و تربيت اتفاق نظر دارند، مساله معاشرت و دوستى است. غالبا دوستان و معاشران ناباب و آلوده سبب آلودگى افراد پاك شدهاند; عكس آن نيز صادق است، زيرا بسيارى از افراد پاك و قوىالاراده توانستهاند بعضى از معاشران ناباب را به پاكى و تقوا دعوت كنند. با اين اشاره به قرآن باز مىگرديم و اشاراتى را كه قرآن به اين مساله دارد با هم مىشنويم:
1- ومن يعش عن ذكر الرحمن نقيض له شيطانا فهو له قرين – وانهم ليصدونهم عن السبيل ويحسبون انهم مهتدون – حتى اذا جاءنا قال ياليتبينى وبينك بعد المشرقين فبئس القرين. (5)
2- قال قائل منهم انى كان لى قرين – يقول اءنك لمن المصدقين – اءذامتنا وكنا ترابا وعظاما اءنالمدينون – قال هل انتم مطلعون – فاطلع فراه فى سواء الجحيم – قال تالله ان كدت لتردين – ولولا نعمة ربى لكنت من المحضرين. (6)
3- ويوم يع-ض الظالم على يديه ي-قول يال-يتنى ات-خذت مع الرسول سبيلا – يا ويلتى ليتنى لم اتخذ فلانا خليلا – لقد اضلنى عن الذكر بعد اذجآءنى وكان الشيطان للانسان خذولا. (7)
ترجمه:
1- و هر كس از ياد خدا روى گردان شود شيطان را به سراغ او مىفرستيم پس همواره قرين اوست – و آنها [ شياطين] اين گروه را از ياد خدا باز مىدارند در حالى كه گمان مىكنند هدايتيافتگان حقيقى آنها هستند! – تا زمانى كه (در قيامت) نزد ما حاضر شود مىگويد: اى كاش ميان من و تو فاصله مشرق و مغرب بود; چه بد همنشينى بودى!
2- كسى از آنها مىگويد: <من همنشينى داشتم – كه پيوسته مىگفت آيا (به راستى) تو اين سخن را باور كردهاى – كه وقتى ما مرديم و به خاك و استخوان مبدل شديم، (بار ديگر) زنده مىشويم و جزا داده خواهيم شد؟! – (سپس) مىگويد آيا شما مىتوانيد از او خبرى بگيريد؟ – اينجاست كه نگاهى مىكند، ناگهان او را در ميان دوزخ مىبيند – مىگويد: به خدا سوگند نزديك بود مرا (نيز) به هلاكتبكشانى! – و اگر نعمت پروردگارم نبود، من نيز از احضار شدگان (در دوزخ) بودم!
3- و (به خاطر آور) روزى را كه ستمكار دستخود را (از شدت حسرت) به دندان مىگزد و مىگويد: <اى كاش با رسول (خدا) راهى برگزيده بودم! – اى واى بر من، كاش فلان (شخص گمراه) را دوستخود انتخاب نكرده بودم! – او مرا از ياد آورى (حق) گمراه ساختبعد از آن كه (ياد حق) به سراغ من آمده بود!» و شيطان هميشه خوار كننده انسان بوده است!
تفسير و جمعبندى
نخستين آيات كه در بالا آمد گرچه درباره همنشينى شيطان با غافلان از ياد خداست، ولى تاثير همنشين بد در اخلاقيات و در سرنوشت هر انسانى روشن مىسازد.
نخست مىفرمايد: <هر كس از ياد خدا روى گردان شود شيطان را بر او مسلط مىسازيم كه همواره قرين و همنشين او باشد! (ومن يعش عن ذكر الرحمن نقيض له شيطانا فهو له قرين) (8)
سپس نقش اين قرين سوء (همنشين بد) را چنين بيان مىكند كه آنها، يعنى شياطين، راه هدايت و حركتبه سوى خداوند را به روى آنها مىبندد و آنها را از رسيدن به اين هدف مقدس باز مىدارد و غمانگيزتر، اين كه در عين گمراهى گمان مىكنند كه هدايتيافتهاند! (وانهم ليصدونهم عن السبيل ويحسبون انهم مهتدون)!
سپس به نتيجه آن پرداخته و مىگويد: روز قيامت كه همه در محضر الهى حاضر مىشوند و پردهها كنار مىرود و حقايق فاش مىشود، اين انسان گمراه خطاب به دوست اغواگر شيطانش كرده، مىگويد اى كاش فاصله ميان من و تو فاصله مشرق و مغرب بود، چه همنشين بدى هستى! (حتى اذا جاءنا قال يال-يتب-ينى وبين-ك بع-دالمشرقين فبئس القرين)
از اين تعبيرات بخوبى استفاده مىشود كه همنشين بد مىتواند انسان را بكلى از راه خدا منحرف سازد; پايههاى اخلاق را بر روى او ويران كند و واقعيتها را چنان دگرگون نشان دهد كه انسان در عين گمراهى خود را در زمره هدايتيافتگان ببيند; و به يقين در چنين حالى امكان هدايت و بازگشتبه صراط مستقيم غير ممكن است; و زمانى بيدار مىشود و به هوش مىآيد كه راه برگشتبكلى بسته شده; حتى از تعبير آيه استفاده مىشود كه اين همنشينان بد در آن زندگى ابدى نيز با او هستند و چه دردآور است كه انسان كسى را كه مايه بدبختى او شده هميشه در برابر خود ببيند و به او گفته شود بيهوده آرزوى جدا شدن از او را مكن شما با هم سرنوشت مشتركى داريد! (ولن ينفعكم اليوم اذ ظلمتم انكم فىالعذاب مشتركون). (9)
شبيه آيات فوق، آيه25 سوره فصلت مىباشد كه مىگويد: <وقيضنا لهم قرنآء فزينوا لهم ما بين ايديهم وما خلفهم وحق عليهم القول فىامم قدخلت من قبلهم من الجن والانس انهم كانوا خاسرين; ما براى آنها همنشينانى (زشتسيرت) قرار داديم كه زشتيها را از پيش رو و پشتسر آنها در نظرشان جلوه دادند; و فرمان الهى درباره آنان تحقق يافت و به سرنوشت اقوام گمراهى از جن و انس كه قبل از آنها بودند گرفتار شدند; آنها مسلما زيانكار بودند!»
در بخش دوم از اين آيات، از كسانى سخن مىگويد كه همنشين بدى داشتند كه پيوسته در گمراهى آنها مىكوشيدند ولى آنها به لطف و رحمت الهى و با تلاش و كوشش توانستهاند خود را از چنگال وسوسه آنها رهائى بخشند در حالى كه تا لب پرتگاه پيش رفته بودند; در اينجا نيز سخن از تاثير فوقالعاده همنشين بد در شكلگيرى عقائد و اخلاق انسان است ولى در عين حال چنان نيست كه انسان مجبور باشد و نتواند با تلاش و كوشش، خويشتن را نجات دهد; مىفرمايد: در روز قيامتبعضى از بهشتيان به بعضى ديگر مىگويد من در دنيا همنشينى داشتم كه پيوسته به من مىگفت آيا به راستى تو اين سخن را باور كردهاى كه وقتى ما مرديم و خاك شديم و استخوان پوسيده شديم، بار ديگر زنده مىشويم و به جزاى اعمال خود مىرسيم (ولى من به فضل الهى تسليم وسوسههاى او نشدم و در ايمان خود ثابت قدم ماندم!)
(فاقبل بعضهم على بعض يتسآءلون – قال قائل منهم انى كان لى قرين – يقول ءانك لمن المصدقين – ءاذامتنا وكنا ترابا وعظاما ءانالمدينون) (10)
در اين هنگام او به فكر همنشين نااهل قديمى خود مىافتد و به جستجو برمىخيزد و از همان اوج بهشت نگاهى به سوى دوزخ مىافكند و ناگهان او را در وسط جهنم مىبيند (فاطلع فراه فى سوآء الحجيم)
به او مىگويد به خدا سوگند نزديك بود مرا نيز به هلاكتبكشانى و همچون خودت بدبخت كنى و اگر لطف الهى و نعمت پروردگارم شامل حال من نبود من نيز امروز در آتش دوزخ احضار مىشدم (قال تالله ان كدت لتردين ولولا نعمت ربى لكنت من المحضرين).
مجموع اين آيات بخوبى نشان مىدهد كه همنشين بد، انسان را تا لب پرتگاه دوزخ مىبرد و اگر ايمان قوى و تقوا و لطف پروردگار نباشد در آن پرتگاه سقوط مىكند!
در سومين بخش از آيات مورد بحث، سخن از تاسف و تاثر عميق ستمگران در قيامت است كه از انتخاب دوستان ناباب تاسف مىخورند; چرا كه عامل اصلى بدبختى خود را در رفاقتبا آنان مىبينند; مىفرمايد: و (به خاطر آور) روزى را كه ظالم دستخويش را از (شدت حسرت) به دندان مىگزد و مىگويد: اى كاش (با رسولخدا) راهى برگزيده بودم! اى واى بر من! كاش فلان (شخص گمراه) را دوستخود انتخاب نكرده بودم! او مرا از يادآورى (حق) گمراه ساختبعد از آن كه (ياد حق) به سراغ من آمده بود! و شيطان هميشه خوار كننده انسان بوده است! (ويوم يعض الظالم على يديه يقول ياليتنى اتخذت مع الرسول سبيلا – يا ويلتى ليتنى لم اتخذ فلانا خليلا – لقد اضلنى عن الذكر بعد اذجآءنى وكان الشيطان للانسان خذولا)
به اين ترتيب، ستمگران در قيامت، نخست از ترك رابطه با پيامبر شديدا اظهار تاسف مىكنند، و سپس از ايجاد رابطه با افراد آلوده و فاسد; و بعد با صراحت، عامل اصلى گمراهى خود را همين دوستان منحرف و آلوده معرفى مىكنند! و حتى تاثير آنها را بالاتر از تاثير پيامهاى الهى (البته در بيمار دلان) مىشمرند; و از تعبير آخرين آيه، استفاده مىشود كه دوستان بد جزء لشكر شيطانند; و يا به تعبير ديگر، از شياطين انس محسوب مىشوند.
قابل توجه اينكه، در اين آيات تاسف اين گروه را با جمله <يعض الظالم على يديه; ظالم هر دو دستخود را به دندان در آن روز مىگزد» بيان فرموده; و اين آخرين مرحله تاسف است; و اين در موارد ضعيفتر، انسان انگشتخود را به دندان مىگيرد و در مرحله بالاتر، پشت دست را به دندان مىگزد و در مراحل شديد هر دو دستخود را يكى بعد از ديگرى به دندان مىگزد; و در حقيقت اين يك نوع انتقام گيرى از خويشتن است كه چرا كوتاهى كردم و با دستخود وسائل بدبختى خويش را فراهم كردم!
آنچه از آيات فوق و بعضى از آيات ديگر قرآن بخوبى استفاده مىشود اين است كه دوستان و معاشران و همنشينان در سعادت و شقاوت انسان تاثير فوقالعادهاى دارند; نه تنها اخلاق و رفتار افراد را تحت تاثير قرار مىدهند، كه در شكلگيرى عقائد آنها مؤثرند; اينجاست كه يك استاد اخلاق بايد همواره با دقت تمام افراد تحت تربيتخود را از اين نظر مورد توجه قرار دهد; مخصوصا در عصر و زمان ما كه نشر وسائل فساد از طريق دوستان ناباب به صورت وحشتناكى در آمده و يكى از سرچشمههاى اصلى انواع انحرافات را تشكيل مىدهد.
نقش معاشران در روايات اسلامى
در اين زمينه احاديثبسيار گويايى از پيغمبراكرم صلى الله عليه و آله و ائمه معصومين عليهم السلام به ما رسيده است.
در حديثى از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله تا آنجا به اين مساله اهميت داده شده كه مىفرمايد: <انسان بر همان دينى است كه دوست و رفيقش از آن پيروى مىكند; المرء على دين خليله وقرينه» (11)
همين معنى را امام صادق عليه السلام با استفاده از كلام پيامبر به گونه ديگرى بيان كرده است; مىفرمايد: <لاتصحبوا اهل البدع ولاتجالسوهم فتصيروا عند الناس كواحد منهم قال رسول الله صلى الله عليه و آله: المرء على دين خليله وقرينه; با بدعتگذاران رفاقت نكنيد و با آنها همنشين نشويد كه نزد مردم همچون يكى از آنها خواهيد بود! رسولخدا فرمود: انسان پيرو دين دوست و رفيقش مىباشد!» (12)
همين معنى در حديث ديگرى از امام علىبنابىطالب عليهما السلام به صورت تاثير متقابل بيان شده است; مىفرمايد: <مجالسة الاخيار تلحق الاشرار بالاخيار ومجالسة الابرار للفجار تلحق الابرار بالفجار; همنشينى با خوبان، بدان را به خوبان ملحق مىكند; و همنشينى نيكان با بدان، نيكان را به بدان ملحق مىسازد!» و در ذيل اين حديث جمله پرمعنى ديگرى آمده، مىفرمايد: <فمن اشتبه عليكم امره ولم تعرفوا دينه فانظروا الى خلطائه; كسى كه وضع او بر شما مبهم باشد، و از دين او آگاه نباشيد، نگاه به دوستان و همنشينانش كنيد (اگر همنشين با دوستان خداست او را از مؤمنان بدانيد; و اگر با دشمنان حق است، او را از بدان بدانيد!) (13)
در بعضى از روايات اين معنى با تشبيه روشنى بيان شده مىفرمايد: <صحب-ة الاش-رار تكسب الشر كالريح اذا مرت بالنتن حملت نتنا; همنشينى با بدان موجب بدى مىگردد; همچون بادى كه از جايگاه متعفن و آلوده مىگذرد; بوى بد را با خود مىبرد. (14)
از تعبيرات بالابخوبى استفادهمىشود همانگونه كهمعاشرت با بدان زمينههاى بدى را فراهممىسازد،معاشرت با نيكان نور هدايت و فضائل اخلاقى را در دل انسان مىافزوزد.
در حديثى از اميرمؤمنان مىخوانيم: <عمارة الق-لوب فى معاشرة ذوى العقول; آبادى دلها در معاشرت با صاحبان عقل و خرد است!» (15)
و در تعبير ديگرى از همان حضرت آمده است: <معاشرة ذوى الفضائل حياة القلوب; همنشينى با ارباب فضيلت، مايه حيات دلها است!» (16)
تاثير مجالست و همنشينى و روحيات دوستان در انسان به اندازهاى است كه در حديثى از حضرت سليمان عليه السلام مىخوانيم: <لاتحكموا على رجل بشىء حتى تنظروا الى من يصاحب فانما يعرف الرجل باشكاله واقرانه; وينسب الى اصحابه واخدانه; درباره كسى قضاوت نكنيد تا نگاه كنيد با چه كسى همنشين است; چرا كه انسان را به وسيله دوستان و همنشينهايش مىتوان شناخت; و او نسبتى با اصحاب و يارانش دارد.» (17)
در حديث جالبى از لقمان حكيم در باب نصايحى كه به فرزندش مىكرد، مىخوانيم: <يابنى صاحب العلماء، واقرب منهم، وجالسهم وزرهم فى بيوتهم، فلعلك تشبههم فتكون معهم; فرزندم با دانشمندان دوستى كن! و به آنها نزديك باش! و همنشينى كن! و به زيارت آنها در خانههايشان برو! باشد كه شبيه آنها شوى، و با آنها (در دنيا و آخرت) باشى!» (18)
كوتاه سخن اينكه، در احاديث اسلامى، تعبيرات فراوان پرمعنايى در زمينه تاثير و تاثر دوستان از يكديگر و شباهت اخلاقى آنها با هم، مىخوانيم كه اگر تمام آنها گرد آورى شود، بحث مشروحى را تشكيل مىدهد.
براى حسن ختام، اين سخن را با حديث كوتاه و پرمعنايى از على عليه السلام پايان مىدهيم; امام در وصايايش به فرزندش امام حسن مجتبى عليه السلام فرمود:
<قارن اهل الخير، تكن منهم، وباين اهل الشر تبن عنهم; با نيكان قرين و همنشين باش تا از آنها شوى! و از بدان جدايى اختيار كن تا (از بديها) جدا شوى!» (19)
تاثير معاشرت در تحليلهاى منطقى
مىگويند: بهترين دليل بر امكان چيزى وقوع آن است; در موضوع مورد بحث، مشاهده نمونههاى عينى كه معاشرت با بدان سرچشمه انواع انحرافات اخلاقى مىشود، و معاشرت با نيكان در پاكسازى روح و جان انسان اثر مىگذارد، بهترين دليل براى بحث مورد نظر است.
اين تشبيه قديمى، كه اخلاق زشت و بد همانند بيماريهاى واگيردار است، كه بسرعتبه نزديكان و همنشينان سرايت مىكند، تشبيه صحيح گويايى است، مخصوصا در مواردى كه بر اثر كمى سن و سال يا كمى معلومات و يا سستى ايمان و اعتقاد مذهبى، زمينههاى روحى براى پذيرش اخلاق ديگران آماده است، معاشرت اين گونه افراد با افراد آلوده سم مهلك و كشندهاى است.
بسيار ديده شده است كه سرنوشت افراد خوب و بد، بر اثر معاشرتها بكلى دگرگون شده، و مسير زندگانى آنها تغيير يافته است; و اين امر دلائل مختلفى از نظر روانى دارد:
1- از جمله مسائلى كه روانكاوان در مطالعات خود به آن رسيدهاند وجود روح محاكات در انسانها است; يعنى، افراد، آگاهانه يا ناآگاه، آنچه را در دوستان و نزديكان خود مىبينند، حكايت مىكنند; افراد شاد بطور ناآگاه شادى در اطرافيان خود مىپاشند و <افسرده دل افسرده كند انجمنى را».
افراد مايوس، دوستان خود را مايوس، و افراد بدبين، همنشينان خود را بدبين بار مىآورند، و همين امر سبب مىشود كه دوستان با سرعت در يكديگر تاثير بگذارند.
2- مشاهده بدى و زشتى و تكرار آن، از قبح آن مىكاهد و كم كم به صورت يك امر عادى در مىآيد; و مىدانيم يكى از عواملمؤثر در ترك گناه و زشتيها، احساس قبح آن است.
3- تاثير تلقين در انسانها غير قابل انكار است; و دوستان بد همنشينان خود را معمولا زير بمباران تلقينات مىگيرند و همين امر سبب مىشود كه گاه بدترين اعمال در نظر آنان، تزيين يابد و حس تشخيص را بكلى دگرگون سازد.
4- معاشرت با بدان، حس بدبينى را در انسان، تشديد مىكند و سبب مىشود كه نسبتبه همه كس بدبين باشد، و اين بدبينى يكى از عوامل سقوط در پرتگاه گناه و فساد اخلاق است. در حديثى از اميرمؤمنان على عليه السلام مىخوانيم: <مجالسة الاشرار تورث سوء الظن بالاخيار; همنشينى با بدان موجب بدبينى به نيكان مىشود.» (20)
حتى در حديثى، معاشرت با بدان سبب مرگ دلها شمرده شده، پيامبراكرم صلى الله عليه و آله در اين حديث مىفرمايد: <اربع يمتن القلب… ومجالسة الموتى; فقيل له يارسولالله وما الموتى؟ قال صلى الله عليه و آله: كل غنى مسرف; چهار چيز است كه قلب انسان را مىميراند… از جمله همنشينى مردگان است، عرض شد: منظور از مردگان كيست اى رسولخدا! فرمود: هر ثروتمند اسرافكارى است.» (21)
روشنى اين موضوع، يعنى سرايتحسن و قبح اخلاقى از دوستان به يكديگر سبب شده كه شعرا و ادبا، نيز در اشعار خود هر كدام به نوعى درباره اين مطلب داد سخن بدهند.
در يك جا مىخوانيم:
كم نشين با بدان كه صحبتبد گر چه پاكى، تو را پليد كند آفتاب ار چه روشن است آن را پارهاى ابر ناپديد كند
در جاى ديگر آمده است:
با بدان كم نشين كه بدمانى خو پذير است نفس انسانى
و نيز گفتهاند:
صحبت نيك را زدست مده كه و مه به شود زصحبتبه
اشعار در اين زمينه بسيار فراوان است و اين بحث را با شعر معروفى از سعدى كه با تكرار هرگز كهنه نشده است پايان مىدهيم:
گلى خوشبوى در حمام روزى رسيد از دست محبوبى به دستم بدو گفتم كه مشكى يا عبيرى كه از بوى دل آويز تو مستم بگفتا من گلى ناچيز بودم وليكن مدتى با گل نشستم كمال همنشين در من اثر كرد وگرنه من همان خاكم كه هستم
3- تاثير تربيتخانوادگى و وراثت در اخلاق
همه مىدانيم كه اولين مدرسه براى تعليم و تربيت كودك محيط خانواده است، و بسيارى از زمينههاى اخلاقى در آنجا رشد و نمو مىكند; محيط سالم يا ناسالم خانواده تاثير بسيار عميقى در پرورش فضائل اخلاقى، يا رشد رذائل دارد; و در واقع بايد سنگ زيربناى اخلاق انسان در آنجا نهاده شود.
اهميت اين موضوع، زمانى آشكار مىشود كه توجه داشته باشيم كه اولا كودك، بسيار اثر پذير است، و ثانيا آثارى كه در آن سن و سال در روح او نفوذ مىكند، ماندنى و پا برجا است!
اين حديث را غالبا شنيدهايم كه اميرمؤمنان على عليه السلام فرمود: <العلم (فى) الص-غر كالنقش فىالحجر; تعليم در كودكى همانند نقشى است كه روى سنگ كنده مىشود!» (كه ساليان دراز باقى و برقرار مىماند.) (22)
كودك بسيارى از سجاياى اخلاقى را از پدر و مادر و برادران بزرگ و خواهران خويش مىگيرد; شجاعت، سخاوت، صداقت و امانت، و مانند آنها، امورى هستند كه به راحتى كودكان از بزرگترهاى خانواده كسب مىكنند; و رذائلى مانند دروغ و خيانت و بىعفتى و ناپاكى و مانند آن را نيز از آنها كسب مىنمايند.
افزون بر اين، صفات اخلاقى پدر و مادر از طريق ديگرى نيز كم و بيش به فرزندان منتقل مىشود، و آن از طريق عامل وراثت و ژنها است; ژنها تنها حامل صفات جسمانى نيستند، بلكه صفات اخلاقى و روحانى نيز از اين طريق به فرزندان، منتقل مىشود، هرچند بعدا قابل تغيير و دگرگونى است، و جنبه جبرى ندارد تا مسؤوليت را از فرزندان بطور كلى سلب كند.
به تعبير ديگر، پدر و مادر از دو راه در وضع اخلاقى فرزند اثر مىگذارند، از طريق تكوين و تشريع، منظور از تكوين در اينجا صفاتى است كه در درون نطفه ثبت است و از طريق ناآگاه منتقل به فرزند مىشود، و منظور از تشريع، تعليم و تربيتى است كه آگاهانه انجام مىگيرد، و منشا پرورش صفات خوب و بد مىشود.
درست است كه هيچ كدام از اين دو جبرى نيست ولى بدون شك زمينهساز صفات و روحيات انسانها است، و بسيار با چشم خود ديدهايم كه فرزندان افراد پاك و صالح و شجاع و مهربان، افرادى مانند خودشان بودهاند و بعكس، آلوده زادگان را در موارد زيادى آلوده ديدهايم. بىشك اين مساله در هر دو طرف استثنائاتى دارد كه نشان مىدهد تاثير اين دو عامل (وراثت و تربيت) تاثير جبرى غير قابل تغيير نيست. با اين اشاره به قرآن مجيد باز مىگرديم و مواردى را كه قرآن به آن اشاره كرده است، مورد بررسى قرار مىدهيم.
1- انك ان تذرهم يضلوا عبادك و لايلدوا الا فاجرا كفارا (سوره نوح، آيه27)
2- فتقبلها ربها بقبول حسن و انبتها نباتا حسنا و كفلها زكريا (سوره آل عمران، آيه37)
3- ان الله اصطفى آدم و نوحا و آل ابراهيم و آل عمران على العالمين – ذرية بعضها من بعض و الله سميع عليم (سوره آل عمران، آيه33 و 34)
4- يا اي-ها الذين آمنوا قوا ان-فسكم واهليكم نارا و قوده-ا الناس و الحجارة (سوره تحريم، آيه6)
5- يا اخت هارون ما كان ابوك امرء سوء و ما كانت امك بغيا (سوره مريم، آيه28)
ترجمه:
1- چرا كه اگر آنها را باقى بگذارى، بندگانت را گمراه مىكنند و جز نسلى فاجر و كافر به وجود نمىآورند!
2- خداوند، او (مريم) را به طرز نيكويى پذيرفت; و بطور شايستهاى، (نهال وجود) او را رويانيد (و پرورش داد); و كفالت او را به <زكريا» سپرد.
3- خداوند، آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر جهانيان برترى داد.
آنها فرزندان (و دودمانى) بودند كه (از نظر پاكى و تقوا و فضيلت) بعضى از بعضى ديگر گرفته شده بودند; و خداوند شنوا و دانا است (و از كوششهاى آنها در مسير رسالتخود، آگاه مىباشد).
4- اى كسانى كه ايمان آوردهايد! خود و خانواده خويش را از آتشى كه هيزم آن انسان و سنگها است نگه داريد!
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.