عبادت به معناي اظهار ذلّت، عاليترين نوع تذلّل و كرنش در برابر خداوند است. در اهميّت آن، همين بس كه آفرينش هستي و بعثت پيامبران (عالم تكوين و تشريح) براي عبادت است. خداوند ميفرمايد: »و ما خلقت الجنّ و الانس الاّ ليعبدون».هدف آفرينش هستي و جن و انس، عبادت خداوند است… پیشنهاد می کنیم ادامه این مطلب مفید و ارزشمند را در مقاله درباره نماز دنبال نمایید. این فایل شامل 63 صفحه و در قالب word ارائه شده است.
مشخصات فایل درباره نماز
عنوان: درباره نماز
فرمت فایل : word (قابل ویرایش)
تعداد صفحات : 63
حجم فایل : 89 کیلوبایت
بخشی از مقاله درباره نماز را در ادامه مشاهده خواهید نمود.
عبادت به معناي اظهار ذلّت، عاليترين نوع تذلّل و كرنش در برابر خداوند است. در اهميّت آن، همين بس كه آفرينش هستي و بعثت پيامبران (عالم تكوين و تشريح) براي عبادت است. خداوند ميفرمايد: »و ما خلقت الجنّ و الانس الاّ ليعبدون» هدف آفرينش هستي و جن و انس، عبادت خداوند است. كارنامه همه انبياء و رسالت آنان نيز، دعوت مردم به پرستش خداوند بوده است: «و لقد بعثنا في كلّ امّة رسولاً أن اعبدوا اللّه و اجتنبوا الطّاغوت» پس هدف از خلقت جهان و بعثت پيامبران، عبادت خدا بوده است. روشن است كه خداي متعال، نيازي به عبادت ما ندارد، «فانّ اللّه غنيٌّ عنكم» و سود عبادت، به خود پرستندگان بر ميگردد، همچنانكه درس خواندن شاگردان به نفع خود آنان است و سودي براي معلّم ندارد. آنچه انسان را به پرستش و بندگي خدا وا ميدارد (يا بايد وادار كند) اموري است، از جمله: 1ـ عظمت خدا انسان وقتي خود را در برابر عظمت و جلال خدايي ميبيند، نا خود آگاه در برابر او احساس خضوع و فرو تني ميكند. آن سان كه در برابر يك دانشمند و شخصيت مهم، انسان خويشتن را كوچك و ناچيز شمرده، او را تعظيم و تكريم ميكند. 2ـ احساس فقر و وابستگي طبيعت انسان چنين است كه وقتي خود را نيازمند و وابسته به كسي ديد، در برابرش خضوع ميكند. وجود ما بسته به اراده خداست و در همه چيز، نيازمند به اوييم. اين احساس عجز و نياز، انسان را به پرستش خدا وا ميدارد. خدايي كه در نهايت كمال و بي نيازي است. در بعضي احاديث است كه اگر فقر و بيماري و مرگ نبود، هرگز گردن بعضي نزد خدا خم نميشد. 3ـ توجّه به نعمتها انسان، همواره در برابر برخورداري از نعمتها، زبان ستايش و بندگي دارد. ياد آوري نعمتهاي بيشمار خداوند، ميتواند قويترين انگيزه براي توجه به خدا و عبادت او باشد. در مناجاتهاي امامان معصوم، معمولاً ابتدا نعمتهاي خداوند، حتي قبل از تولّد انسان، به ياد آورده ميشود و از اين راه، محبت انسان به خدا را زنده ميسازد آنگاه در خواست نياز از او ميكند. خداوند هم ميفرمايد: »فليعبدوا ربَّ هذا البيت، الّذي أطعمهم من جوعٍ و ءامنهم من خوفٍ» مردم پروردگار اين كعبه را بپرستند، او را كه از گرسنگي سير شان كرد و از ترس، ايمنشان نمود. در آيهاي ديگر است كه پروردگارتان را بندگي كنيد، چون شما را آفريد. 4ـ فطرت پرستش، جزئي از وجود و كشش فطري انسان است. اين روح پرستش، كه در انسان فطري است، گاهي در مسير صحيح قرار گرفته و انسان به «خدا پرستي» ميرسد، و گاهي انسان در سايه جهل يا انحراف، به پرستش سنگ و چوب و خورشيد و گاو و پول و ماشين و همسر و پرستش طاغوتها كشيده ميشود. انبياء براي ايجاد حسّ پرستش نيامدهاند، بلكه بعثت آنان، براي هدايت اين غريزه فطري به مسير درست است. علي ـ عليه السلام ـ ميفرمايد: «فبعث اللّه محمّدا بالحقّ ليخرج عباده من عبادة الأوثان الي عبادته» خداوند، محمّد ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ را به حق فرستاد، تا بندگانش را از بتپرستي، به خدا پرستي دعوت كند. بيشتر آيات مربوط به عبادت در قرآن، دعوت به توحيد در عبادت ميكند، نه اصل عبادت. زيرا روح عبادت در انسان وجود دارد. مثل ميل به غذا كه در هر كودكي هست، ولي اگر راهنمايي نشود، به جاي غذا، خاك ميخورد و لذّت هم ميبرد! اگر رهبري انبياء نباشد، مسير اين ميل فطري منحرف ميشود و به جاي خدا، معبودهاي دروغين و پوچ پرستيده ميشود. آنگونه كه در نبود حضرت موسي ـ عليه السّلام ـ و غيبت چهل روزهاش، مردم با اغواي سامري، به پرستش گوسالهي طلايي سامري روي آوردند. فلسفه عبادات احكام و برنامههاي عبادي اسلام، همه حكمت و فلسفه دارد: اولاً: به دليل صدها آيه و حديث، كه مردم را به تعقّل و تفكر فرا ميخواند و هيچ مكتبي به اندازه اسلام به انديشيدن دعوت نكرده است. ثانياً: يكي از انتقادهاي شديد قرآن بر مشركان و بت پرستان، تقليد كور كورانه و بي دليل از نياكان است. ثالثاً: خود قرآن، بارها در كنار بيان احكام و دستورها، به دليل آن هم اشاره كرده است. امامان معصوم نيز در روايات، به بيان اين حكمتها پرداختهاند و دانشمندان اسلام، گاهي به تأليف كتاب هايي پيرامون اين موضوع اقدام كردهاند. به علاوه، با پيشرفت دانش بشري، روز به روز پرده از اسرار احكام الهي و دستورهاي ديني برداشته ميشود و هر چه از عمر اسلام ميگذرد، بر عظمت و جلوهي آن افزوده ميگردد. با توجه به همهي نكات فوق، ياد آور ميشود كه: 1ـ لازم نيست دليل همه احكام را، همه مردم در همه زمانها بدانند. گاهي دليل برخي از آنها الآن روشن نيست ولي گذشت زمان، آنرا روشن ميسازد. 2ـ در فلسفه احكام، تنها نبايد نظر به فوايد و آثار مادّي آنها داشت و تنها به بعد اقتصادي و بهداشتي و… توجه كرد و از آثار روحي و معنوي آخرتي آن غافل بود. 3ـ كسي كه خدا را حكيم و دستورهايش را بر اساس حكمت ميداند، نبايد بخاطر اينكه امروز دليل حكمي را نميداند از انجام آن تخلّف كند. مريض، اگر بگويد: تا از خواص دارو آگاه نشوم مصرف نميكنم، از درد خواهد مرد. البته بايد دارو را مصرف كند و در صدد شناخت هم باشد. 4ـ در هر جا كه از قرآن و حديث، دليل محكمي بر فلسفه حكمي نداريم، بهتر است ساكت باشيم و با يك سري توجيهات و حدسيّات دليل تراشي نكنيم. 5ـ اگر از بعضي اسرار جهان هستي آگاه شديم، مغرور نشويم و توقع نداشته باشيم كه دليل همه چيز را بدانيم. 6ـ از مدار عادي خارج نشويم و به دامن وسوسهها نيفتيم، همچنانكه مردم در مراجعه به پزشك، خود را در اختيار او قرار ميدهند يا براي تعمير اتومبيل خود، مكانيك را سؤال پيچ نميكنند (چون به آگاهي پزشك و مكانيك، اعتقاد و باور دارند) در مسائل ديني هم كه به قانون خدا گردن مينهند، بايد بپذيرند و عمل كنند. چرا كه خداوند، هم مهربانتر است، هم داناتر و حكيمتر. هم آينده را ميداند، و هم آثار ظاهري و باطني و نهان و آشكار را. 7ـ اگر گوشهاي از اسرار حكم خدا را دانستيم، نبايد خيال كنيم بر همهي اسرار واقف گشتهايم. آنكه دست خود را در دريا فرو ميبرد، حق ندارد پس از بيرون آوردن دستش، به مردم بگويد: اين همهي آب درياست، بلكه بايد بگويد: از آب دريا، اين مقدار به سر انگشت من رسيده است. آنكه فلسفهي حكمي را بفهمد، نميتواند خيال كند كه آنچه فهميده، تمام است و ديگر جز آن چيزي نيست. مگر با عقل و فكر محدود انساني، ميتوان به عمق احكامي كه از علم بي انتهاي خدا سر چشمه گرفته، پي برد؟ 8 ـ همان عقلي كه ما را به فهميدن فلسفهي احكام دعوت ميكند، همان ميگويد: اگر جايي ندانستي، از آگاهانِ با تقوا بپرس. اين همان تعبّد در مقابل اولياء دين است. اينك، پس از اين مقدّمات، نمونه هايي را از قرآن و حديث نقل ميكنيم كه اشاره به فلسفهي احكام دارد. امّا قرآن: دربارهي نماز ميگويد: نماز، انسان را از فحشاء و منكر باز ميدارد. در جاي ديگر ميگويد: نماز را براي ياد و توجّه به من بپا دار. و در جاي ديگر: با ياد خدا، دلها آرام ميگيرد. درباره روزه ميگويد: روزه بر شما واجب شد، تا آنكه اهل تقوا شويد. چون بيشتر گناهان، از فوران غريزهي غضب و شهوت است. روزه، جلوي طغيان آنها را ميگيرد و تقوا پديد ميآورد. و به همين جهت، آمار جنايات و جرايم در ماه رمضان كاهش مييابد. دربارهي حج ميگويد: به زيارت حج بروند، تا منافعي فراوان بدست آورند. فوائد و آثار اجتماعي و سياسي حج، چيزي نيست كه جاي شك و شبهه باشد. درباره زكات ميگويد: از مردم و اموالشان زكات بگير، تا آنان را (از روح بخل و دنيا پرستي) پاك كني. درباره قمار و شراب ميگويد: شيطان توسّط آنها ميان شما دشمني و كينه برقرار ميكند و شما را از ياد خدا دور ميسازد. و قصاص را، مايه حيات اجتماع ميداند چرا كه در جامعه، اگر جنايتكار، به كيفر نرسد، آن جامعه مرده و جنايت پرور و مظلوم كوب ميشود و امنيّت (كه حيات اجتماعي است) از ميان ميرود. اينها نمونه هايي از آيات قرآن بود كه به آثار و حكمتهاي احكام الهي اشاره داشت. امّا حديث: از ميان انبوه احاديث دربارهي اين موضوع، تنها به چند جمله از يكي از سخنان امير المؤمنين ـ عليه السلام ـ در نهج البلاغه اشاره ميكنيم: »فرض اللّه الايمان تطهيرا من الشرك و الصلوةَ تنزيهاً عن الكِبر و الزكوة تسبيباً للرّزق…» خداوند، ايمان را براي پاكسازي از شرك، واجب ساخت و نماز را براي پاك ساختن از تكبر، و زكات را بعنوان سبب سازي براي رزق و روزي و… ايمان به خدا، انسان را از افكار شرك آلود و عشقهاي پوچ و تكيهگاههاي ناتوان نجات ميبخشد. نماز، كه توجه به سرچشمهي همهي بزرگيها و استمداد از كانون قدرت و عظمت است، كبر را از انسان ميزدايد. زكات، مهرههاي از كار افتادهي جامعه را به كار مياندازد و محرومان و ورشكستگان را به نوا و قدرت ميرساند و مهر و عطوفت نسبت به مردم را در دلها زنده ميسازد و محبّت مال و دنيا، از دل زكات دهنده بيرون ميرود. |
نــماز مسـافــر
مسافر بايد نماز ظهر و عصر و عشا را با هشت شرط شكسته بجا آورد، يعنى دو ركعت بخواند:
شرط اول: آنكه سفر او كمتر از هشت فرسخ شرعى نباشد و فرسخ شرعى تقريباً پنج كيلومتر و نيم است.
مسأله 1281 ـ كسى كه رفتن و برگشتن او هشت فرسخ است، اگر در يك شب و يك روز يا به فاصله كمتر از ده روز برود و برگردد مثلاً اگر روز برود و همان روز يا شب آن برگردد، چنانچه رفتن او كمتر از چهار فرسخ نباشد و همچنين برگشتن او، بايد نماز را شكسته بخواند. ولى اگر رفتن سه فرسخ و برگشتن پنج فرسخ باشد يا به عكس اظهر آنست كه بايد تمام بخواند اگر چه در هر دو صورت ترك احتياط به جمع بين شكسته و تمام سزاوار نيست.
مسأله 1282 ـ اگر رفتن و برگشتن هشت فرسخ باشد، ولى روزى كه مى رود، همان روز يا شب آن يا بعد از چند روز ديگر برنگردد مثلاً امروز برود و فردا و يا بعد از چند روز برگردد، نماز را شكسته بخواند و روزه را هم نگيرد، بلكه قضاى آنرا بجا آورد.
مسأله 1283 ـ اگر سفر مختصرى از هشت فرسخ كمتر باشد، يا انسان نداند كه سفر او هشت فرسخ است يا نه، نبايد نماز را شكسته بخواند. و چنانچه شك كند كه سفر او هشت فرسخ است يا نه در صورتى كه تحقيق كردن برايش مشقت دارد، بايد نمازش را تمام بخواند و اگر مشقت ندارد، بنابر احتياط واجب بايد تحقيق كند كه اگر دو عادل بگويند، يا بين مردم معروف باشد به طورى كه سبب اطمينان شود كه سفر او هشت فرسخ است، نماز را شكسته بخواند.
مسأله 1284 ـ اگر يك عادل خبر دهد كه سفر انسان هشت فرسخ است، بنابر احتياط واجب بايد نماز را هم شكسته و هم تمام بخواند، و روزه بگيرد و قضاى آنرا هم بجا آورد.
مسأله 1285 ـ كسى كه يقين دارد سفر او هشت فرسخ است، اگر نماز را شكسته بخواند و بعد بفهمد كه هشت فرسخ نبوده، بايد آنرا چهار ركعتى بجا آورد و اگر وقت گذشته قضا نمايد.
مسأله 1286 ـ كسى كه يقين دارد از جاى خود تا جائى كه قصد رفتن به آنجا را دارد هشت فرسخ نيست، يا شك دارد كه هشت فرسخ هست يا نه، چنانچه در بين راه بفهمد كه هشت فرسخ بوده، اگر چه كمى از راه باقى باشد، بايد نماز را شكسته بخواند و اگر تمام خوانده دوباره شكسته بجا آورد.
مسأله 1287 ـ اگر بين دو محلى كه فاصله آنها كمتر از چهار فرسخ است، چند مرتبه رفت و آمد كند، اگر چه روى هم رفته هشت فرسخ شود، بايد نماز را تمام بخواند.
مسأله 1288 ـ اگر محلى دو راه داشته باشد، يك راه آن كمتر از هشت فرسخ و راه ديگر آن هشت فرسخ يا بيشتر باشد، چنانچه انسان از راهى كه هشت فرسخ است به آنجا برود، بايد نماز را شكسته بخواند، و اگر از راهى كه هشت فرسخ نيست برود، بايد تمام بخواند.
مسأله 1289 ـ اگر شهر ديوار دارد، بايد ابتداى هشت فرسخ را از ديوار شهر حساب كند، و اگر ديوار ندارد، بايد از خانه هاى آخر شهر حساب نمايد.
شرط دوم ـ آنكه از اول مسافرت قصد هشت فرسخ را داشته باشد، پس اگر به جائى كه كمتر از هشت فرسخ است مسافرت كند و بعد از رسيدن به آنجا قصد كند جائى برود كه با مقدارى كه آمده هشت فرسخ شود، چون از اول قصد هشت فرسخ را نداشته، بايد نماز را تمام بخواند ولى اگر بخواهد از آنجا هشت فرسخ برود، يا چهار فرسخ برود و همان روز يا شب آن يا روز ديگر به وطنش يا به جائى كه مى خواهد ده روز بماند برگردد، بايد نماز را شكسته بخواند.
مسأله 1290 ـ كسى كه نمى داند سفرش چند فرسخ است، مثلاًبراى پيدا كردن گمشده اى مسافرت مى كند و نمى داند كه چه مقدار بايد برود تا آنرا پيدا كند، بايد نماز را تمام بخواند. ولى در برگشتن چنانچه تا وطنش يا جائى كه مى خواهد ده روز در آنجا بماند، هشت فرسخ يا بيشتر باشد، بايد نماز را شكسته بخواند. و نيز اگر در بين رفتن قصد كند كه چهار فرسخ برود و همان روز يا شب آن يا بعد از چند روز ديگر برگردد، چنانچه رفتن و برگشتن هشت فرسخ شود، بايد نماز را شكسته بخواند.
مسأله 1291 ـ مسافر در صورتى بايد نماز را شكسته بخواند كه تصميم داشته باشد هشت فرسخ برود، پس كسى كه از شهر بيرون مى رود و مثلاً قصدش اين است كه اگر رفيق پيدا كند، سفر هشت فرسخى برود، چنانچه اطمينان دارد كه رفيق پيدا مى كند، بايد نماز را شكسته بخواند و اگر اطمينان ندارد، بايد تمام بخواند.
مسأله 1292 ـ كسى كه قصد هشت فرسخ دارد، اگر چه در هر روز مقدار كمى راه برود وقتى به جائى برسد كه ديوار شهر را نبيند و اذان آنرا نشنود، بايد نماز را شكسته بخواند. ولى اگر در هر روز مقدار خيلى كمى راه برود كه نگويند مسافر است، بايد نمازش را تمام بخواند و احتياط مستحب آنست كه هم شكسته و هم تمام بخواند.
مسأله 1293 ـ كسى كه در سفر به اختيار ديگرى است، مانند نوكرى كه با آقاى خود مسافرت مى كند، چنانچه بداند سفر او هشت فرسخ است، بايد نماز را شكسته بخواند و اگر نداند بنابر احتياط واجب بايد از او بپرسد، كه اگر سفر او هشت فرسخ باشد، نماز را شكسته بجا آورد.
مسأله 1294 ـ كسى كه در سفر به اختيار ديگرى است، اگر بداند يا گمان داشته باشد كه پيش از رسيدن به چهار فرسخ از او جدا مى شود، بايد نماز را تمام بخواند.
مسأله 1295 ـ كسى كه در سفر به اختيار ديگريست، اگر شك دارد كه پيش از رسيدن به چهار فرسخ از او جدا مى شود يا نه، بايد نماز را تمام بخواند. ولى اگر شك او از اينجهت است كه احتمال مى دهد مانعى براى سفر او پيش آيد، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا نباشد، بايد نماز را شكسته بخواند.
شرط سوم ـ آنكه در بين راه از قصد خود برنگردد، پس اگر پيش از رسيدن به چهار فرسخ از قصد خود برگردد، يا مردد شود، بايد نماز را تمام بخواند.
مسأله 1296 ـ اگر بعد از رسيدن به چهار فرسخ از مسافرت منصرف شود، چنانچه تصميم داشته باشد كه همانجا بماند يا بعد از ده روز برگردد يا در برگشتن و ماندن مردد باشد، بايد نماز را تمام بخواند.
مسأله 1297 ـ اگر بعد از رسيدن به چهار فرسخ از مسافرت منصرف شود و تصميم داشته باشد كه همان روز يا شب آن برگردد، بايد نماز را شكسته بخواند بلكه اگر بعد از چند روز هم برگردد بايد شكسته بخواند.
مسأله 1298 ـ اگر براى رفتن به محلى حركت كند و بعد از رفتن مقدارى از راه بخواهد جاى ديگرى برود، چنانچه از محل اولى كه حركت كرده تا جائى كه مى خواهد برود، هشت فرسخ باشد، بايد نماز را شكسته بخواند.
مسأله 1299 ـ اگر پيش از آنكه به هشت فرسخ برسد، مردد شود كه بقيه راه را برود يا نه، و در موقعى كه مردد است راه نرود و بعد تصميم بگيرد كه بقيه راه را برود، بايد تا آخر مسافرت نماز را شكسته بخواند.
مسأله 1300 ـ اگر پيش از آنكه به هشت فرسخ برسد، مردد شود كه بقيه راه را برود يا نه و در موقعى كه مردد است مقدارى راه برود و بعد تصميم بگيرد كه هشت فرسخ ديگر برود، يا چهار فرسخ برود و همان روز يا شب آن يا بعد از چند روز ديگر برگردد تا آخر مسافرت بايد نماز را شكسته بخواند.
در صورت تمایل شما می توانید مقاله درباره نماز را به قیمت 20900 تومان از سایت فراپروژه دانلود نمایید. اگر در هر کدام از مراحل خرید یا دانلود با سوال یا ابهامی مواجه شدید می توانید از طریق آدرس contact-us@faraproje.ir و یا ارسال پیامک به شماره: 09382333070 با ما در تماس باشید. با اطمینان از وب سایت فراپروژه خرید کنید، زیرا پشتیبانی سایت همیشه همراه شماست.
هیچ دیدگاهی نوشته نشده است.